ای طالب نزهت و تماشا++
باری بگذر ز باغ و صحرا
صحرا خوش و باغ نیز باشد++
ماهی دو سه خرم و مصفا
لیکن نه به آن صفا که بینند++
صاحبنظران به چشم بینا
در خلوت عارفان واله++
در حلقهی عاشقان شیدا
حلقه نه، حدیقهی ریاحین++
خلوت نه، خزینهی گهر زا
بازآ و ببین که تا بدانی++
در این چمن نشاط افزا
بر جای شقایق از حقایق++
گلهای معطر است و بویا
ازهار(1) معارف و معانی++
انوار حروف و علم اسما
روحی و چه دلفروز روحی++
چون گوهر عقل عالم آرا
نه رنگ و نه بوی و هر چه خواهی++
در لحظهی ترا شود مهیا
در گلشن این چنین چو باشی++
فردوس نمیکنی تمنا
فارغ گردی ز رنج و راحت++
یکسان بینی به زشت و زیبا
چند این هوس و هوا که هیچ است++
از هیچ نمیشوی شکیبا
پیری و هنوز همچو طفلان++
لوزینه(2) طلب کنی و حلوا
جود است و سجود زینت مرد++
مردی، چه کنی پرند و دیبا
هر ذره ز مهر دوست سرگرم++
تن سرد تو هم چنان که حربا
افتاده به عجز و ناتوانی++
شرمی است ز مردم توانا
مستوره نه ای و پا شکسته++
از خانهی جهل نه برون پا
چون باز بود در عنایت++
از رفته سخن مگو و بازآ
زنهار مباش از زنان کم++
کاری که ببایدت بفرما
مردان نکنند جا به پستی++
گیرند زنان چو راه بالا
آن به ز زنان بود که دارد++
مردانه به صدر مردمی جا
بهتر ز هزار مرد نادان++
آن زن که عقیله است و دانا
از جنس دوگانه گر بپرسی++
دانا گوید جواب و کانا(3)
زن با همه رفعت و مزیت++
هر مرد نشد مقدم، الا
آن زن که سرای شاه مردان++
زو گشت سماء عالم ما
امالسبطین، دخت احمد++
غمخوار علی، بتول عذرا
زهرا که کنیز حضرت اوست++
صد زهرهی تابناک زهرا
آن مشرق از هر دو نیر++
آن مطلع انور دو بیضا
آن مایهی احتشام یثرب++
آن علت احترام بطحا
با اختر او مبین به گردون++
با گوهر او مگو، ز دریا
پنهان خود و آسمان قدرش++
هر روز چو آفتاب پیدا
گر او ننهد قدم به محشر++
فردا، که؟ شود شفیع فردا
او پردهی عفو اگر نپوشد++
رسوا گردیم جمله، رسوا
با ریشهی چادر عفافش++
اندیشهام از گناه حاشا
ایزد بخشد همه کبایر++
لطفش چو کند به عفو اِنها(4)
در نقد کمال، فضهی اوست++
از جملهی نقصها مبرا
ماهیت وی که نور محض است++
لامع سازد وجود اشیا
آزرم گل و حریم گردد++
بیند اگر او به خار و خارا
جبریل امین نمیشناسد++
اندر ره خدمتش سر از پا
ای سیدهی نساء عالم++
در عالم خاص قدس یکتا
ای نسل تو فر جمله اخلاف++
ای کفو(5) تو فخر جمله اکفا(6)
ای مادر آن کسان که هستند++
آرایش امهات(7) و آبا(8)
حوا سبب هبوط آدم++
آسوده نشد ز شرم اغوا
تا آمدی و ز کردهی خود++
کردی تو سفید روی حوا
مملوکی و ملکی از جنایت++
بوده است و بود بهشت و حورا
با کوی تو کم زنم ز جنت++
آنجاست کجا چو هست اینجا
هر شام ستارهبار باشد++
بر تربت تو سپهر مینا
بر قبهی تو همی برد رشک++
این گنبد زر نشان خضرا
مشتاق بقیع و مرقد تو++
آید چو نهد قدم به بیدا(9)
یک گام ز هند تا سمرقند++
یا گام به روم از بخارا
تا خواجه بود مطاع(10) خادم++
تابنده بود مطیع مولا
مولا باشند زادگانت++
عالم همه بندگان آنها
افزون گردد به نور توفیق++
ما را به ولای تو تولا
و آن کس که معاند تو باشد++
زو جمله جهان کند تبرا
از بهر ثنای تو «فروغی»++
خواهد ز خدا زبان گویا
1) ازهار: شکوفهها.
2) لوزینه: نوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته و گلاب و شکر درست کنند.
3) کانا: ابله و نادان.
4) اِنها: رسانیدن پیغام و ابلاغ حکم.
5) کفو: مثل و نظیر و مانند.
6) اکفاء: نظایر و همانند.
7) امهات: مادران.
8) آبا: پدران.
9) بیدا: صحرا، بیابان.
10) مطاع: کسی که مردم از او فرمانبرداری و اطاعت کنند.