جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غمخوار علی بتول عذرا

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ای طالب نزهت و تماشا++

باری بگذر ز باغ و صحرا

صحرا خوش و باغ نیز باشد++

ماهی دو سه خرم و مصفا

لیکن نه به آن صفا که بینند++

صاحبنظران به چشم بینا

در خلوت عارفان واله++

در حلقه‏ی عاشقان شیدا

حلقه نه، حدیقه‏ی ریاحین++

خلوت نه، خزینه‏ی گهر زا

بازآ و ببین که تا بدانی++

در این چمن نشاط افزا

بر جای شقایق از حقایق++

گلهای معطر است و بویا

ازهار(1) معارف و معانی++

انوار حروف و علم اسما

روحی و چه دلفروز روحی++

چون گوهر عقل عالم آرا

نه رنگ و نه بوی و هر چه خواهی++

در لحظه‏ی ترا شود مهیا

در گلشن این چنین چو باشی++

فردوس نمی‏کنی تمنا

فارغ گردی ز رنج و راحت++

یکسان بینی به زشت و زیبا

چند این هوس و هوا که هیچ است++

از هیچ نمی‏شوی شکیبا

پیری و هنوز همچو طفلان++

لوزینه(2) طلب کنی و حلوا

جود است و سجود زینت مرد++

مردی، چه کنی پرند و دیبا

هر ذره ز مهر دوست سرگرم++

تن سرد تو هم چنان که حربا

افتاده به عجز و ناتوانی++

شرمی است ز مردم توانا

مستوره نه ای و پا شکسته++

از خانه‏ی جهل نه برون پا

چون باز بود در عنایت++

از رفته سخن مگو و بازآ

زنهار مباش از زنان کم++

کاری که ببایدت بفرما

مردان نکنند جا به پستی++

گیرند زنان چو راه بالا

آن به ز زنان بود که دارد++

مردانه به صدر مردمی جا

بهتر ز هزار مرد نادان++

آن زن که عقیله است و دانا

از جنس دوگانه گر بپرسی++

دانا گوید جواب و کانا(3)

زن با همه رفعت و مزیت++

هر مرد نشد مقدم، الا

آن زن که سرای شاه مردان++

زو گشت سماء عالم ما

ام‏السبطین، دخت احمد++

غمخوار علی، بتول عذرا

زهرا که کنیز حضرت اوست++

صد زهره‏ی تابناک زهرا

آن مشرق از هر دو نیر++

آن مطلع انور دو بیضا

آن مایه‏ی احتشام یثرب++

آن علت احترام بطحا

با اختر او مبین به گردون++

با گوهر او مگو، ز دریا

پنهان خود و آسمان قدرش++

هر روز چو آفتاب پیدا

گر او ننهد قدم به محشر++

فردا، که؟ شود شفیع فردا

او پرده‏ی عفو اگر نپوشد++

رسوا گردیم جمله، رسوا

با ریشه‏ی چادر عفافش++

اندیشه‏ام از گناه حاشا

ایزد بخشد همه کبایر++

لطفش چو کند به عفو اِنها(4)

در نقد کمال، فضه‏ی اوست++

از جمله‏ی نقص‏ها مبرا

ماهیت وی که نور محض است++

لامع سازد وجود اشیا

آزرم گل و حریم گردد++

بیند اگر او به خار و خارا

جبریل امین نمی‏شناسد++

اندر ره خدمتش سر از پا

ای سیده‏ی نساء عالم++

در عالم خاص قدس یکتا

ای نسل تو فر جمله اخلاف++

ای کفو(5) تو فخر جمله اکفا(6)

ای مادر آن کسان که هستند++

آرایش امهات(7) و آبا(8)

حوا سبب هبوط آدم++

آسوده نشد ز شرم اغوا

تا آمدی و ز کرده‏ی خود++

کردی تو سفید روی حوا

مملوکی و ملکی از جنایت++

بوده است و بود بهشت و حورا

با کوی تو کم زنم ز جنت++

آنجاست کجا چو هست اینجا

هر شام ستاره‏بار باشد++

بر تربت تو سپهر مینا

بر قبه‏ی تو همی برد رشک++

این گنبد زر نشان خضرا

مشتاق بقیع و مرقد تو++

آید چو نهد قدم به بیدا(9)

یک گام ز هند تا سمرقند++

یا گام به روم از بخارا

تا خواجه بود مطاع(10) خادم++

تابنده بود مطیع مولا

مولا باشند زادگانت++

عالم همه بندگان آنها

افزون گردد به نور توفیق++

ما را به ولای تو تولا

و آن کس که معاند تو باشد++

زو جمله جهان کند تبرا

از بهر ثنای تو «فروغی»++

خواهد ز خدا زبان گویا


1) ازهار: شکوفه‏ها.

2) لوزینه: نوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته و گلاب و شکر درست کنند.

3) کانا: ابله و نادان.

4) اِنها: رسانیدن پیغام و ابلاغ حکم.

5) کفو: مثل و نظیر و مانند.

6) اکفاء: نظایر و همانند.

7) امهات: مادران.

8) آبا: پدران.

9) بیدا: صحرا، بیابان.

10) مطاع: کسی که مردم از او فرمانبرداری و اطاعت کنند.