با بررسی نمونههای فراوان خطرات شک و تردید، به این نتیجه میرسیم که هرگاه جامعهای، ملّتی شک کرد و دُودل شد، به اِنزوا و سکوت گرائید و همه ارزشهای فراهم آمده سالها تلاش و مبارزه را از دست داد.
و در حوادث تلخ و ناگوار پس از رسول خدا (ص) میبینیم که.
افراد سرشناس، امّت اسلامی را دچار شک و تردید نمودند.
مردم را به مرز ناامیدی کشاندند.
و در رابطه با حقانیّت عترت، و رهبری امام علی (ع) ایجاد شک و تردید کردند.
و با جوسازیها و صحنهسازیهای فراوان، اهلبیت (ع) را به زیر سؤال بردند.
و با انواع شایعات. تخم یأس و نفاق در دلها پاشیدند.
و راههای انحرافی در برابر راه و رسم رسول خدا (ص) نشان دادند.
وقتی مردم به مرز شک و تردید، یأس و ناامیدی کشانده شدند، دیگر در مسائل حیاتی جامعه دخالت نکردند، و انقلاب را تداوم ندادند و انواع بدبختیها دامنگیر امّت اسلامی شد.
در اینجا به برخی از عوامل شک و تردید و یأس و ناامیدی فرد و جامعه اشاره میکنیم.
اول- پخش شایعات
دوم- طرح سؤالات دروغین (میگفتند آیا اهلبیت معصومند؟ آیا خلافت و حکومت ارثی است؟ چرا نباید شورائی باشد؟ آیا فقط علی (ع) حق است؟)
سوّم- جعل حدیث با نام و یاد رسول خدا، احادیث دروغین، به رخ مردم میکشیدند که پیامبر فرمود (ما انبیاء ارث نمیگذاریم)(1)
باید پرسید: اگر احادیث رسول خدا معتبر است پس چرا در رابطه با ولایت و رهبری امام علی (ع) احادث پیامبر (ص) را نادیده گرفتند؟
چهارم- طرح تفسیرهای دروغین از قرآن و اسلام.
پنجم- به زیر سؤال بردن لیاقت امام علی (ع) برای رهبری (گفتند علی (ع) جوان است، هستند کسانی که از او سیاستمدارتر باشند).
ششم- ترساندن از فتنهها و تهدید کردن مردم (اگر با ابابکر بیعت نکنید فتنهها بپا میشود و اسلام در خطر است).
هفتم- جوسازیهای شیطانی با دروغپردازی و تهدید و ارعاب(2)
هشتم- قدرتطلبی و انحراف افراد سرشناس مدینه که در انحراف افکار عمومی نقش تعیین کنندهای داشت.
نهم- سکوت و تطمیع و انزواگرائی جمعی از اصحاب رسول خدا (ص).
دهم- ظاهر شدن خط نفاق چهرههای سرشناسی که دلهای بسیاری از اقشار مردم را جذب کرده بودند و به عنوان نفوذیهای فرصتطلب عمل میکردند.
یازدهم- توقّف و در جا زدن و خستگی یاران همراه.
دوازدهم- کثرت و فراوانی مخالفانی که با همه اختلافات در نفی امام علی (ع) هم دست شده بودند.
1) تنها عُمَر و عایشه شهادت دادند و گفتند ما از پیامبر (ص) شنیدیم که فرمود:لا نُورِّثُ دِرهَماً وَ لا دِیناراً (من درهم و دیناری ارث نمیگذارم)در رابطه با این شهادت ناروا حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند: هذا اَوّلُ شَهادَةِ زُورٍ شَهِدا بِها فِی الاِسْلامِ«این نخستین گواهی باطل در اسلام است که آن دو نفر مطرح کردهاند»1. بیتالاحزان ص 2112. سیرة الائمة (ع) ص 130 (عمر و عبدالرحمن بن عوف و عائشه شهادت دادند)3. کشفالغمّة ج 1 ص 478: إربلی متوفای 689 هجری4. کنزالفوائد کراجکی ص 361: کراجکی متوفای 449 هجری5. فتوح البلدان ج 1 ص 36: بلاذری متوفای 279 هجری6. انساب الاشراف ص 519: بلاذری متوفای 279 هجریپس از به خلافت رسیدن عثمان، عائشه ادّعای ارث از خلیفه نمود، پاسخ شنید که ابابکر و عمر سرمایههائی بدون حساب، از طرف خودشان به شما میدادند که بر من واجب نیست، عایشه گفت، ارث مرا که از پیامبر (ص) به جای مانده است، تحویل دهید، عثمان با تعجّب پرسید:کدام ارث؟!!مگر تو و عمر شهادت ندادید که پیامبران ارث نمیگذارند؟!!پس بر اساس گواهی شما، ارثی از پیامبر (ص) به شما نخواهد رسید، همانگونه که فاطمه (علیهاالسلام) را محروم کردید اینجا بود که عایشه با سخنان اهانتآمیزی در میان مسجد مدینه، عثمان را تهدید کرد- تاریخ طبری- بیتالاحزان (ترجمه) ص 209 و 210.
2) برای رسیدن به حکومت و قدرت، هر کاری را که توانستند. انجام دادند، و انواع ظلم و ستمها را تحقّق بخشیدند، رسوائی اعمال ناپسند سران سقیفه آنچنان غمانگیز و دردآلود بود که ناچار شدند خود به زشتی آنها اعتراف نماینداندوه و پشیمانی ابابکر در لحظههای پایانی زندگی، از اعمال نادرست گذشته گویای همین واقعیت است که گفت:وَدَدْتُ اَن لَم أبعُثُ خالِد بنِ الولید الی مالک بن نویرة و وَدَدتُ اَنّی لم اکشِفُ بَیتُ فاطمةَ (علیهاالسلام) و ان کان أغلق عَلی حَرب و وَدَدْتُ أنّی لَم أحرِقُ الفُجاءَةَ(ای کاش خالد را برای قتل مالک بن نویرة نفرستاده بودم، ای کاش فرمان هجوم به خانه فاطمه (علیهاالسلام) را صادر نکرده بودم، و ای کاش بیچاره فُجائةَ «ایاس بن عبداللّه» را زنده زنده نسوزانده بودم)بیچاره فجائة در حالی که فریاد میزد (ما کَفْرت اِنّی لِمُؤمِنٌ) در مُصلّی مدینه زنده زنده در آتش سوختند1. خصال ص 171: شیخ صدوق متوفای 380 هجری2. مروج الذهب ج 2 ص 301: مسعودی متوفای 346 هجری3. تجارب الأمم. ابن مسکویه متوفای 421 هجری4. کامل ابن أثیر ج ص 237: ابن أثیر متوفای 606 هجری5. تاریخ طبری ج 2 ص 619. و. ج 3/ 430: طبری متوفای 310 هجری6. میزان الاعتدال ج 2 ص 215: ذهبی متوفای 748 هجری7. ریاحین الشریعة ج 1 ص 291:8. لسان المیزان ج 4 ص 1899. کتاب الأموال ص 193: ابوعبیدة متوفای 225 هجری10. الامامة والسیاسة ج 1 ص 18: ابن قتیبة متوفای 276 هجری11. شرح نهجالبلاغه ج 1 ص 130 و ج 2 ص 20: ابیالحدید 656 هجری12. کتاب عبدالله بن سبا ج 1 ص 10613. عقدالفرید ج 4 ص 268 و ج 2 ص 254: ابن عبدربّه متوفای 328 هجری14. کنزالعمال ج 3 ص 135.15. تاریخ ذهبی ج 1 ص 388: ذهبی متوفای 748 هجری16. مرآة الزمان: ابن الجوزی متوفای 654 هجری17. تاریخ دمشق (شرح حال ابابکر): ابن عساکر متوفای 571 هجری.