وفات حضرت صدیقه است و روز عزا++
دلا بسوز که شد تازه روز عاشورا
بود بزرگ مصیبت اگر چه قتل حسین++
بزرگتر نبود از شهادت زهرا
دریغ و درد که نیلی ز ضرب سیلی شد++
رخی که بود درخشان چو آفتاب سما
ز تازیانهی کین شد کبود بازویی++
که بود بازوی او دستیار دست خدا
چو گشت محسن صدیقه سقط ازین ماتم++
خروش خاست ز سکان عالم بالا
دری بسوخت ز دست ستم که بود از قدر++
بر آستانهی او جبرئیل جبهت سا
رواست تا به ابد چشم چرخ خون بارد++
از آن ستم که رسید از خسان به آلعبا
چنان به خانهی زهرا زدند آتش کین++
که زد زبانهی او سر به دشت کربُ و بلا
نسوختی عدو ار خانهی علی را در++
یزید را نبد اینگونه زهره و یارا
شکست پهلوی پاک بتول و دخت رسول++
که از شکستن او شد شکسته خاطر ما
نگشت بسته گر آن روز بازی حیدر++
نبود در غل و زنجیر بسته زین عبا
اگر عدو نزدی سیلی آن زمان به بتول++
کجا طپانچه به زینب زدند قوم دغا
یقین که آلعبا شافعان جرم ویند++
«طرب» چو مرثیه خوانی کند بر آلعبا