از لب لعل تو سخن کیمیاست هم گهر++
گر دو نعل تو همه توتیاست در بصر
روی تو را جلوهی صد آفتاب آب و تاب++
بوی تو از عنبر و مشک ختاست خوبتر
و آنکه حق و قدر تو نشناخته باخته++
کرم خراطین(1) شده و خُنْفَساست
و آن قد و قامت بدل نخل طور داده نور++
زان ید بیضای کلیم و عصاست جلوهگر
عرش برین هم شده زان مد ظل مستظل(2)++
نخلهی مریم هم از آن ظل به پاست بارور
فاطمهی زهرا، دخت رسول هم بتول++
سیده بر کل رجال و نساست در بشر
فاطمه از نور ازل مشتق است و اسبق است++
ختم رسل، احمد، شمس الضحی است و آن قمر
طوبی بافد به ولایش حلل(3) بی خلل++
سندس و دیبا به تن اولیاست بی اِبَر(4)
با زهرا امر شفاعت بدان بی گمان++
بر دستش امر شفاعت به پاست بی حذر
هر کس از فضل بتول آنچه گفت دُر بسفت++
مدحش بر السنهی اصفیاست چون گهر
هر که بدان ریشهی چادر زده است نیک دست++
اوست همانسان که مجاب الدعاست(5) مغتفر(6)
چامهی من گر به حضور بتول شد قبول++
فخر مرا در عرش و نُه سماست بحر و بر
چامهام ای حجت کبری بتول کن قبول++
از تو عمل صحت و عمر و غناست منتظر(7)
از ما بر آل محمد (ص) سلام تا قیام++
لوح و قلم مادحشان را سزاست سیم و زر
1) خراطین: کرمهای بلند و دراز در زمین نمناک.
2) مستظل: جوینده سایه و به سایه پناه برنده.
3) حلل: جامهها و زیورها.
4) ابر: سوزنها.
5) مجاب الدعا: مستجاب الدعوه، آنکه دعایش قبول شده.
6) مغتفر: آمرزیده، بخشوده شده.
7) منتظر: در انتظار، یا آنچه انتظارش را میکشند.