جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شفیعه محشر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

به برج معرفت گردون درخشان اختری دارد++

به جیب خود سپهر عشق تابان گوهری دارد

به باغ وحی و بستان نبوت گلبنی باشد++

که آن گلبن هزاران باغ گل در هر پری دارد

به بستان ولایت تازه سرو قامتی بینی++

که آن قامت چو غوغای قیامت محشری دارد

فلک زان حلقه‏ی گیسوی مشکین چنبری گیرد++

ملک زان نرگس شهلای رضوان ساغری دارد

جحیم از قهر او بر دشمنانش شعله افروزد++

بهشت از لطف او بر دوستانش کوثری دارد

وقارش بر قد و بالای عصمت زیوری بندد++

شکوهش بر سر از سلطان عزت افسری دارد

در آفاق حقیقت اخترش را بهترین طالع++

که چون شاه ولایت برگزیده همسری دارد

امیر دین از آن برج ولای آسمان رفعت++

به از مه یازده تابنده مهر انوری دارد

بلی دخت پیمبر طهر اطهر شافع محشر++

به طالع یازده رخشنده ماه و اختری دارد

ز غوغای قیامت کی هراسد شیعه‏ی پاکش++

که چونان عصمت کبری شفیع محشری دارد

عجب نبود «الهی» را گر ایمن باشد از دوزخ++

که از مهرش دلی روشن چو مهر خاوری دارد