امروز تشعشع خدائی++
در ساحت قدس کبریائی
افتاده ز ماورای افلاک++
بر چهرهی پاک شاه لولاک
سر میزند آفتاب سرمد++
در خانهی کوچک محمد
از مطلع غیب و شرق توحید++
خورشید حیاء و دین درخشید
گردید عیان جمال یزدان++
آنچه پس پرده بود پنهان
این عید مبارک است و مسعود++
چون فاطمه است طرفه مولود
حورای بهشت و آدمی روی++
افرشتهی خلد و احمدی خوی
چون چشم گشود چشم بد دور++
از ماه رخش تلألؤ نور
پر کرد زمین و آسمان را++
بیت الشرف فرشتگان را
آنگونه که اختران افلاک++
پاشند ز نقره نور بر خاک
نور رخ این فرشتهی پاک++
از خاک رود به بام افلاک
ای روح عظیم آسمانی++
وی نام تو نام جاودانی
ای تاج سر زنان عالم++
وی مفخر دودمان آدم
از جوهر قدس تار و پودت++
از نور محمدی، وجودت
معیار کمال زن توئی تو++
مقیاس جلال زن توئی تو
ای نادرهی دُر بحر رحمت++
آویزهی گوشوار عصمت
خیاط ازل ز حجلهی غیب++
در طارم نور غیب لا ریب
چون مشعل وحی را برافروخت++
پیراهن عصمت ترا دوخت
ای پارهی پیکر پیمبر++
هم مادر و هم خجسته دختر
ای دختر بهترین پدرها++
وی مادر برترین پسرها
ای همسر شاه شهسواران++
نفس نبوی و روح قرآن
وی خلقت تو بزرگ آیت++
پیوند نبوت و ولایت
ای گنج هزار گونه گوهر++
وی خوانده ترا خدای، کوثر
نسل تو نگاهبان دین است++
بر تاج تو یازده نگین است
شاه شهدا که بر سر دین++
بگذاشت نگین و تاج خونین
یک پارهی پاک از تن تست++
پروردهی شیر و دامن تست
خونی که به شیر تست معجون++
جز رنگ خدا نگیرد آن خون
اسلام که روز او بشد شب++
دادی تو گره به زلف زینب
ای بر فلک پیمبری ماه++
خورشید کمین کنیز درگاه
در قدر ز کائنات برتر++
با فضه کنیز خود برابر
چون پیرهن عروسی خویش++
دادی به زنی گدا و درویش
از سندس سبز جامهی نور++
کز سوزن نور بخیه زد حور
جبریل ز باغ خلد آورد++
حورای بهشت بر تنت کرد
تا تاج طلا نشان خورشید++
زیب سر ماه هست و ناهید
تا خیل ستاره دسته دسته++
در هودج نقرهای نشسته
نور رخ دختر پیمبر++
تابد به همه جهان سراسر
لطف تو چو مهر جاودان باد++
بر عالمیان نگاهبان باد
زین نغز چکامهی «ریاضی»++
گشتند خدا و خلق راضی