جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شرق توحید

زمان مطالعه: 2 دقیقه

امروز تشعشع خدائی++

در ساحت قدس کبریائی

افتاده ز ماورای افلاک++

بر چهره‏ی پاک شاه لولاک

سر می‏زند آفتاب سرمد++

در خانه‏ی کوچک محمد

از مطلع غیب و شرق توحید++

خورشید حیاء و دین درخشید

گردید عیان جمال یزدان++

آنچه پس پرده بود پنهان

این عید مبارک است و مسعود++

چون فاطمه است طرفه مولود

حورای بهشت و آدمی روی++

افرشته‏ی خلد و احمدی خوی

چون چشم گشود چشم بد دور++

از ماه رخش تلألؤ نور

پر کرد زمین و آسمان را++

بیت الشرف فرشتگان را

آنگونه که اختران افلاک++

پاشند ز نقره نور بر خاک

نور رخ این فرشته‏ی پاک++

از خاک رود به بام افلاک

ای روح عظیم آسمانی++

وی نام تو نام جاودانی

ای تاج سر زنان عالم++

وی مفخر دودمان آدم

از جوهر قدس تار و پودت++

از نور محمدی، وجودت

معیار کمال زن توئی تو++

مقیاس جلال زن توئی تو

ای نادره‏ی دُر بحر رحمت++

آویزه‏ی گوشوار عصمت

خیاط ازل ز حجله‏ی غیب++

در طارم نور غیب لا ریب

چون مشعل وحی را برافروخت++

پیراهن عصمت ترا دوخت

ای پاره‏ی پیکر پیمبر++

هم مادر و هم خجسته دختر

ای دختر بهترین پدرها++

وی مادر برترین پسرها

ای همسر شاه شهسواران++

نفس نبوی و روح قرآن

وی خلقت تو بزرگ آیت++

پیوند نبوت و ولایت

ای گنج هزار گونه گوهر++

وی خوانده ترا خدای، کوثر

نسل تو نگاهبان دین است++

بر تاج تو یازده نگین است

شاه شهدا که بر سر دین++

بگذاشت نگین و تاج خونین

یک پاره‏ی پاک از تن تست++

پرورده‏ی شیر و دامن تست

خونی که به شیر تست معجون++

جز رنگ خدا نگیرد آن خون

اسلام که روز او بشد شب++

دادی تو گره به زلف زینب

ای بر فلک پیمبری ماه++

خورشید کمین کنیز درگاه

در قدر ز کائنات برتر++

با فضه کنیز خود برابر

چون پیرهن عروسی خویش++

دادی به زنی گدا و درویش

از سندس سبز جامه‏ی نور++

کز سوزن نور بخیه زد حور

جبریل ز باغ خلد آورد++

حورای بهشت بر تنت کرد

تا تاج طلا نشان خورشید++

زیب سر ماه هست و ناهید

تا خیل ستاره دسته دسته++

در هودج نقره‏ای نشسته

نور رخ دختر پیمبر++

تابد به همه جهان سراسر

لطف تو چو مهر جاودان باد++

بر عالمیان نگاهبان باد

زین نغز چکامه‏ی «ریاضی»++

گشتند خدا و خلق راضی