جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سیاست نفوذ در نیروهای دفاعی کشورها

زمان مطالعه: 4 دقیقه

می‏پرسند، رسول گرامی اسلام که از این اصل مسلّم غفلت نفرمود، و قدرت دفاعی نمونه را در آغازین لحظه‏های پیروزی اسلام تحقّق بخشید، چرا پس از پیامبر (ص) آن همه حوادث تلخ پدید آمد؟ و مصیبت‏های فراوانی بر اهل‏بیت (ع) باریدن گرفت؟ و از قدرت دفاعی مردم خبری نشد؟ و ارتش یکصد هزار نفری اُسامة در کنار مدینه فروپاشید و تحرکی از خود نشان نداد؟ و ارزش‏های اسلامی را بدون دفاع گذاشتند و شمشیرها را غلاف کردند؟(1)

پاسخ صحیح این پرسش و دیگر سؤالات مربوط به ارزیابی «سیاست نفوذ در نیروهای دفاعی، نظامی» بستگی کامل دارد زیرا استعمارگران و طراحان سیاسی تشنه قدرت نیز از عامل قدرت دفاعی، غفلت و فراموشی ندارند و همواره در نابودی و براندازی آن می‏کوشند.

اگر انقلابی، نهضتی، حرکت موفّقی، از اصل دفاع، غافل ماند با یک حرکت میلتاریستی حساب شده به مقابله و تهاجم روی می‏آورند امّا اگر انقلابیّون و رهبران نهضت‏ها، ارتش و سپاه و قدرت دفاعی سازمان یافته‏ای را تدارک دیدند و عامل دفاعی را تحقق بخشیدند و به بازپروری ارتش و نظامیان پرداختند، به فکر نفوذ و ضربه و کودتای نظامی و ایجاد تفرقه و جدائی در میان نیروهای نظامی می‏افتند و باده‏ها طرح و برنامه، و

روش‏های استحماری، و نقشه‏های شیطانی، به فروپاشیدن و عقب راندن و نابودی قوای نظامی همّت می‏گمارند.

در حوادث تلخ پس از رسول خدا (ص) با شیوه دوّم با قدرت دفاعی مجاهدان اسلام برخورد نمودند و با سفارشات اکید پیامبر (ص) ابابکر و عمر در لشگر اسامه نماندند و مرتّب مدینه را تحت نظر داشتند و از اوامر رسول خدا سرپیچی نمودند(2)

و با طرح‏ها و شیوه‏های شیطانی، ارتش حدود 100 هزار نفری اسلام را که در کنار مدینه برای جنگ با رومیان اردو زده بودند پراکندند و تخم نفاق کاشتند و قدرت دفاعی آن را نابود ساختند مانند:

1- زنده کردن روح ناسیونالیستی در میان مجاهدان (در نتیجه هر کس به طرف قبیله خود رفت).

2- زنده کردن ارزش‏های جاهلیّت (گفتند چرا اسامة بن زید که جوان است باید فرمانده باشد؟)

3- تحریک کردن مجاهدان برای امتیازخواهی (می‏گفتند سربازان کدام قبیله بیشترند و کدام قبیله کمتر؟).

4- ایجاد تفرقه و جدائی در میان ارتش اسلامی.

5- ایجاد شک و تردید (که برای کی و چرا باید بجنگید؟)

6- تقویت روح بدبینی و ناامیدی.

7- ایجاد رعب و وحشت در میان گروه‏های کوچکتر.

و همه دیدند که، شمشیرها غلاف شد.

و هر سربازی به خانه خود خزید.

و گروه‏های بزرگتر به قبیله خود ملحق گردیدند و به سکوت و انزوا غنودند.

و آنگاه سربازان باند حاکم و کودتاگران سقیفه، در یک تهاجم محکوم، حکومت را به دست گرفته و به مرزهای بی‏دفاع قرآن و عترت یورش آوردند و هر چه خواستند کردند و امام بحق را منزوی و حرمت و عظمت یگانه دخت پیامبر را شکستند.


1) پیامبر اکرم (ص) برای سرکوبی دشمنان و رومیان منتظر فرصت، سپاه عظیمی را به فرماندهی اسامة بن زید، فراهم آورد و همه را به همکاری و بسیج نیروها و شرکت در لشگر اسامة دعوت می‏فرمود که با تحریکات و سرپیچی تشنگان قدرت و عوامل نفوذی، ارتش فراهم آمد به جای پیش روی و تهاجم به دشمن، فروپاشید سیره ابن هشام ج 2/ 642. و. النص والاجتهاد ص 12. طبقات ابن سعد ج 2/ 120 و 190.

2) پس از آن همه اوامر مکرّر رسول خدا (ص) که فرمود.«لشگر اسامة بن زید را ترک نکنید» برخی تخلّف فرمان نموده و ارتش اسامة را ترک گفتند و ابابکر و عمر و عثمان به بهانه‏های مختلف از شرکت امتناع ورزیدند و در فکر حکومت بودند در صورتی که رسول گرامی اسلام به متخلفین لعنت کرده بود.1. ارشاد ج 1 باب دوم: شیخ مفید متوفای 413 هجری2. اثبات الوصیة ص 225: مسعودی متوفای 346 هجری3. الطبقات ج 4/ 136: ابن سعد متوفای 230 هجری4. التهذیب ج 2/ 391 ج 3/ 215: ابن عساکر شافعی متوفای 571 هجری5. کنزالعمال ج 5/ 312: متقی هندی6. تاریخ یعقوبی ج 2/ 93: احمد بن ابی‏یعقوب متوفای 292 هجری7. شرح ابی‏الحدید ج 2/ 21: ابن ابی‏الحدید متوفای 656 هجری8. حیاة محمّد (ص) ص 467 محمد حسنین هیکل9. دلائل الصدق ج 3 ص 5:10. ملل و نحل (ابتدای کتاب چهارم): شهرستانی11. تاریخ طبری ج 2 ص 429 و 462: طبری متوفای 310 هجری12. انساب الاشراف ج 2 ص 384: بلاذری متوفای 279 هجری13. مروج الذهب ج 2 ص 301: مسعودی متوفای 346 هجری14. نهج‏السعادة ج 5 ص 285: علّامه محمودی15. طبقات الکبری ج 4 ص 66: ابن سعد متوفای 230 هجری16. بحارالأنوار ج 38 ص 173: مرحوم مجلسی متوفای 1110 هجری17. کامل ج 2 ص 335: ابن اثیر متوفای 606 هجرینامه ابوبکر به اُسامه و پاسخ آناسامة بن زید از جانب رسول خدا (ص) فرمانده لشکر شده بود تا به سرزمین شام حرکت کنند و جلو تجاوز دشمن را بگیرند، و پیامبر (ص) فرموده بود هر کس از فرمان اسامة تخلف کند مجرم است نامه ابوبکر به اسامة، چنین است:از ابوبکر خلیفه رسول خدا (ص) به اسامة بن زیدامّا بعد:مسلمانان به من پناه آوردند، و مرا برای سرپرستی امر خلافت، انتخاب کردند و مرا رئیس خود بعد از رسول خدا (ص) نمودند(نامه طولانی است تا آنجا که می‏گوید)وقتی نامه من به تو رسید و آن را خواندی، تو نیز مانند مسلمانان بیا و با من بیعت کن و به عمر بن خطاب اجازه بده که از تحت فرماندهی تو تخلّف کند (و نزد من باشد) زیرا من از او بی‏نیاز نیستم، بلکه به او نیاز دارم و سپس به سوی همان جبهه که رسول خدا (ص) تو را به جانب آن حرکت داده است برو.وقتی که نامه به اسامه رسید و آن را خواند، پاسخ آن را چنین نوشت:«از اسامة بن زید، بنده آزاد شده رسول خدا (ص) به ابوبکر بن ابی‏قحافه،امّا بعد:نامه‏ات به من رسید، ولی آغاز آن با آخر آن متناقض بود، در آغاز نامه نوشته‏ای که من خلیفه رسول خدا (ص) هستم سپس چنین ادعا کرده‏ای که مسلمانان در اطراف تو اجتماع کرده و تو را امیر خود نموده‏اند، اگر چنین باشد، لازم بود که آنها در مسجد با تو بیعت کنند، نه در سقیفه بنی‏ساعده!؟وانگهی از من تقاضا کرده‏ای که به عمر به خطاب اجازه تخلّف از سپاه را بدهم به خاطر اینکه به او نیاز داری، ولی بدان که او پیش خود، بی‏آنکه من به او اجازه بدهم تخلّف کرد، و برای من روا نیست که به هیچ کس اجازه تخلّف بدهم زیرا رسول خدا (ص) فرمان بسیج و حرکت تحت فرماندهی مرا داده است، و در این جهت فرقی بین تو و عمر نیست که هر دو تخلّف کرده‏اید، و تخلّف از فرمان رسول خدا (ص) بعد از رحلتش با تخلّف در حال حیاتش فرقی ندارد، و هر دو یکسانند، و تو می‏دانی که رسول خدا (ص) به تو و عمر فرمان داد که تحت فرماندهی من به سوی جبهه حرکت کنیم، و رأی و فرمان رسول خدا (ص) درباره شما از رأی خود شما در مورد خودتان، بهتر و مقدمتر است، موضع‏گیری شما بر پیامبر (ص) مخفی نبود، آن حضرت مرا سرپرست شما کرد، ولی شما را سرپرست من نکرد، و مخالفت با پیامبر (ص) نفاق و دوروئی است…».