مهی ز چرخ نبوت چو مهر، جلوه نمود++
که پیش طلعت او مهر و ماه برد سجود
ستارهای بدرخشید ز آسمان عفاف++
که شد ز نور رخش خیره چشم چرخ کبود
چو بیت روز گذشت از جمادی الثانی++
بزد قدم ز عدم فاطمه به ملک وجود
به روز عید سعید ولادت زهرا++
ز لطف، حق در رحمت به روی خلق گشود
دمید صبح سعادت ز مشرق عصمت++
نمود جلوه چو زهرا، به طالع مسعود
نمود زهره لب خود به خیر مقدم باز++
نواخت مشتری از شوق، چنگ و بربط ورود
به رقص آمده ناهید زین شعف به سپهر++
به کف گرفته زحل تیغ بهر دفع حسود
فلک نموده نثار رهش کواکب را++
ملک نموده به مجمر عبیر و عنبر و عود
به باغ خلد شده حوریان همه مسرور++
چنانکه اهل زمین جمله خرم و خشنود
برای تهنیت از عرش فوج فوج ملک++
گهی کنند نزول و گهی کنند صعود
زهی شرف که بود دخت احمد مرسل++
زهی جلال که شد مظهر خدای ودود
محیط عصمت و عفت شفیعهی محشر++
سپهر رفعت و شوکت جبیبهی معبود
اشارتی ز صفایش، صفای خلد برین++
کنایتی ز قیامش، قیامت موعود
اگر اراده کند ز امر ایزد یکتا++
به یک اشاره نماید دو صد جهان موجود
ز دختری به جهان این همه صفات نکو++
کسی ندیده جز از دخت احمد محمود
بود کلام خدا از کلام او ظاهر++
بود صفات خدا از صفات او مشهود
غرض ز خلقت اشیاست ذات او منظور++
جهان چو قلزم و او هست گوهر مقصود
تمام، چشم شفاعت به سوی او دارند++
خلیل و نوح و کلیم و مسیح و آدم و هود
هوای جنت و کوثر کجا به سر دارد++
جبین به خاک رهش هر که از دل و جان سود
محب او بود ایمن چو نوح از توفان++
خلیل او بود آسوده ز آتش نمرود
به رتبهاش بود این بس که خواجهی «لولاک»++
هماره «امابیها» به شان او فرمود
به ذات او نبرد پی کسی که از غفلت++
اسیر دام هوا هست و پای بند قیود
کسی که شد متمسک به ذیل مرحمتش++
بدون شبهه که از خوف روز حشر آسود
چگونه مدحتش آرم که همچو ذات احد++
زده است خیمه برون ذاتش از جهات و حدود
ز بحر طبع گهربار «قدس طوسی»++
به مدح و منقبت و وصفش این چکامه سرود