زمان مطالعه: < 1 دقیقه
دور از تو من ای زهرا میسوزم و میسازم++
تنها به دل شبها میسوزم و میسازم
در گوشه غم هر شب در آش تاب و تب++
چون شمع ز سر تا پا میسوزم و میسازم
زین پیش به هر ماتم بودی تو مرا همدم++
دور از تو کنون تنها میسوزم و میسازم
تا کرد جدا از هم ما را فلک، از این غم++
من بی تو درین دنیا میسوزم و میسازم
گویم که شوم در خواب باشد که ترا بینم++
در حسرت این رؤیا میسوزم و میسازم
بار غم تو بر دل، باری است بسی مشکل++
با این غم جانفرسا میسوزم و میسازم
ای از تو شبم روشن رفتی تو و ماندم من++
در این شب بی فردا میسوزم و میسازم
طفلان تو با شیون خواهند ترا از من++
از داغ دل آنها میسوزم و میسازم
ای از تو «جلال» دین دور از تو من مسکین++
با دیدهی خون پالا میسوزم و میسازم