شمس باشد شمسهی(1) کاخ جلال فاطمه++
ماه باشد مهچهی(2) بار جلال فاطمه
سرمهی چشم ملک اندر فلک دانی ز چیست++
گر نمیدانی بود گَرِد نِعال(3) فاطمه
هفت(4) باب و چار مادر تربیت ننمودهاند++
زیر نه افلاک، فرزندی مثال فاطمه
دختری از آدم و حوا نیامد در وجود++
چون خدیجه مادر نیکو خصال فاطمه
ما سوی الله(5) تا ابد هستند و بودند از ازل++
جمله مهمان بر سر خوان نوال فاطمه
همچو گیسوی یتیمانش پریشان گشت حال++
چون ز دنیا رفت باب بی همال فاطمه
یاد محنتها که بابش دید از هر بوالهوس++
یک نفس بیرون نمیرفت از خیال فاطمه
چون علی را دید غمگین از جفای دشمنان++
زان غم جانکاه افزون شد ملال فاطمه
آن بلاهائی که رو آورد سویش در جهان++
مایه شد آخر برای ارتحال فاطمه
بس که بار غم نهادش بر سر دوش آسمان++
چون کمان شد خم قد با اعتدال فاطمه
1) شمسه: نقش و نگاری که با گلابتون روی لباس میدوزند، آنچه که از فلز به شکل خورشید درست کنند و بالای قبه یا جای دیگر نصب کنند.
2) مهچه: ماه کوچک.
3) گرد نعال: غبار قدم و گرد کفش. نعال: جمع نعل، کفش.
4) هفت باب و چار مادر: هفت سیاره و چار عنصر.
5) ما سوی الله: کلیه مخلوقات و موجودات و ممکنات و به معنی آنچه غیر از خدای تعالی باشد.