جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سرای فاطمه (1)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آنچه کرامت خدای فاطمه دارد++

جمله مکان در سرای فاطمه دارد

جلوه‏ی توحید و نور عشق و فضیلت++

کلبه‏ی مهر آشنای فاطمه دارد

گوهر عصمت به حکم آیه‏ی تطهیر++

عاصمه‏ی پر صفای فاطمه دارد

حجره گلین است و کوچک است و عجب آنک++

هست جهانی، چو جای فاطمه دارد

فخر محمد (ص) بس است آنکه به مشکوی++

آینه‏ی حق نمای فاطمه دارد

خانه‏ی زهراست این و کعبه‏ی جان است++

جان جهان اندرین سراچه نهان است

پایگه عصمت است و جایگه صدق++

قبله‏ی دلهای عارفان جهان است

رشحه‏ی ایمان تراود از در و بامش++

خانه‏ی علم است و باب علم در آن است

رزم ازین خانه زاد و صلح از آن زاد++

دشت قیام است این و شهر امان است

صبغه‏ی ذلت از این سرای به دور است++

شاهد قولم محرم و رمضان است

مهد حسین، گاهواره‏ی حسن است این++

مولد زینب، خدایگونه زن است این

بیشه‏ی شیران و صفدارن و دلیران++

کوی شهیدان لاله‏گون کفن است این

مدرسه‏ی طاعت است و مکتب توحید++

مصدر نام‏آوران بت‏شکن است این

دایره‏ی حکمت است و محکمه‏ی عقل++

مظهر محراب و دفتر و سخن است این

خاک درش توتیای اهل یقین است++

کوی شرف، خانه‏ی امید من است این

زاویه‏ی صبر و پهنه‏ی ظفر اینجاست++

ساحل آرام و موج جان شکر اینجاست

کشتی و توفان و ناخدا و خداوند++

ورطه و پایاب و راه و راهبر اینجاست

صاعقه‏ی ابر و نوشخنده‏ی خورشید++

تیرگی شام و پرتو سحر اینجاست

پرسش و میزان و حشر و نشر و مکافات++

محتسب و داوری و دادگر اینجاست

طرفه سرایی است در گذرگه انسان++

راه جنان و جحیم و نفع و ضر اینجاست

آری، جز حق در این سرا نتوان جست++

از در این خانه جز صفا نتوان جست

خانه‏ی شیر خداست این و در این جا++

جز به خداوند آشنا نتوان جست

ای که به کارت گره فتاده جز این در++

دست خدا را گره گشا نتوان جست

ای دل اگر در پی رضای خدایی++

نقش رضا جز ز مرتضی نتوان جست

خانه خدا اندرین سراست خداوند++

آری اینجا به جز خدا نتوان جست

هر که به این خانه راه یافت امان یافت++

ملک شرف، شهر علم، گوهر جان یافت

عزت و آزادی و سلامت و امید++

سروری و سرمدی و توش و توان یافت

کسوت آزادگی و خلعت اسلام++

دولت جاوید و راحت دو جهان یافت

پشت به میراث بانیان ستم کرد++

رمز سعادت ازین دریچه عیان یافت

وای به چشمی که کاخ قیصر و جم جست++

شاد ضمیری کزین سراچه نشان یافت

هر که در این آستان پناه ندارد++

وای به حالش که دادخواه ندارد

قیمت پاکی و مردمی نشناسد++

جانب مهر و وفا نگاه ندارد

خانه‏ی زهرا چو کاخ قیصر و دارا++

حاجب و دربان به بارگاه ندارد

روی بدین خانه کن «حمید» که اینجا++

رنگ ستم، لکه‏ی گناه ندارد

«گو برو و آستین به خون جگر شوی(1)++

هر که در این آستانه راه ندارد»


1) از حافظ.