جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زمین بقیع

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ای بهشت برین و دار سلام++

ای زمین بقیع بر تو سلام

ای بقیع ای بهشت روی زمین++

خاکی و برتر از بهشت برین

عنبری یا عبیر یا عودی++

هر چه هستی بهشت موعودی

چه گهرها که زیب سینه‏ی تست++

چه نگین‏ها که در خزینه‏ی تست

ای بزرگان که در تو پنهانند++

جسم خاکی و یک جهان جانند

هر طرف رخ نهفته در دل خاک++

پاره‏ای از تن پیمبر پاک

این یکی خاک پاک دختر اوست++

پاره‏ی پیکر مطهر اوست

ساحت قدس حضرت زهراست++

کز جلالت شفیعه‏ی دو سراست

پسری را که او به جان پرورد++

کربلا را علم به عالم کرد

روز اسلام از آن بشد چو شب++

که گره زد به گیسوی زینب

دره التاج و تاج دین باشد++

زیب او یازده نگین باشد

این امامان که در بقیع درند++

افتخارات عالم بشرند

چار فصل کتاب تکوین‏اند++

چار رکن مبانی دین‏اند

مهبط نور وحی یزدانند++

ترجمان رموز قرآنند

وارث انبیاء و صدیقین++

سایه‏های خدا به روی زمین

هر یکی شاخه‏ای ز نخله‏ی طور++

هر یکی آیه‏ای ز سوره‏ی نور

دست پروردگان خانه‏ی وحی++

مرغ لاهوت آشیانه‏ی وحی

چار در خوشاب یک صدفند++

نور چشمان شحنه‏ی نجف‏اند

روشنی بخش روی مهر و مهند++

پسران عزیز فاطمه‏اند

مشکلی دارم ای بقیع عزیز++

ای تو ما را شفیع رستاخیز

یاد داری شبی چو قیر سیاه++

نه چراغی نه پرتوی از ماه

علی آورد با دو دیده‏ی تر++

بدن پاک دخت پیغمبر

دیدی آیا در آن شب تاریک++

پهلو و بازوی وی از نزدیک

راستی پهلویش شکسته نبود؟++

بازوی او سیاه و خسته نبود؟

دستهایش هنوز آبله داشت؟++

زیر لب‏ها هنوز هم گله داشت؟

مجتبی آن امام پاک سرشت++

که بود سید شباب بهشت

جگرش پاره، پاره و خون بود؟++

زخمهاش از ستاره افزون بود؟

بر سر زخم او چه آوردی؟++

وان جگر پاره‏ها کجا بردی؟

ین عباد سید سجاد++

کش ز کسری و هاشم است نژاد

به مناجات چون برآرد دست++

صحف او زبور داوود است

به اسارت چو رفته بود به شام++

پادشاه و اسیر همچو غلام

نازنین پای او پر آبله بود؟++

دست و گردن درون سلسله بود؟

نقش آن آبله بپاست هنوز؟++

رد زنجیرها بجاست هنوز؟

با قرآن پنجمین امام مبین++

بحر مواج بیکرانه‏ی دین

صادق آن کو رئیس مذهب ماست++

ششمین حجت بزرگ خداست

هر دو با زهر کین شدند شهید++

اثر زهر می‏توانی دید؟

قبرشان هم مصیبتی دگر است++

این غم از هر غمی بزرگتر است

قبرهائی که جبرئیل امین++

بطوافند در بهشت برین

نه نگهبان نه پاسبان دارد++

نه حصاری نه سایبان دارد

نه کسی تا چراغی افروزد++

نه چراغی که تا سحر سوزد

باری، ای ماهتاب عالمتاب++

نور افشان بر این قبول خراب

ای بلند اختران چرخ برین++

ای زحل، ای ونوس، ای پروین

ای شما کهکشان و کوکب‏ها++

کاروان‏های نور در شب‏ها

مشعل شام تارشان باشید++

شمعهای مزارشان باشید

تو هم ای ابر آسمان، آبی++

تو هم ای نور ماه، مهتابی

تو هم ای دیدگان، روان، جوئی++

تو هم ای موی مژه‏ی، جاروئی

تو هم ای سیل اشک، آبی ریز++

بر سر خاکشان گلابی ریز

گرچه این سینه‏ها مدینه‏ی ماست++

قبر آنان درون سینه‏ی ماست

صورت قبر تا خراب بود++

دل ما شیعیان کباب بود

هر غباری ز خاک برخیزد++

همه در چشم دوستان ریزد

این همه شکوه از «ریاضی» نیست++

هر که را دیده‏ایم راضی نیست