جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

روضه‏ی مینو

زمان مطالعه: 3 دقیقه

گلچهره بتی شوخ وش و چابک و چالاک++

یغمایی و غارتگر و تاراجی و بی‏باک

از نیم نگه هوش ربود از سر ادراک++

ز ابرو، دو کمان بست و ز گیسوی، دو فتراک

تیر نظرش کرد گذر از دل افلاک++

ز افلاک نشینان باز برخاست هیاهو

خورشید وشان، پرده ز رخسار فکندند++

سیمین بدنان سایه، سمن‏وار فکندند

از زلف، بتان بر رخ، زنار فکندند++

شوخان نه که شیخان سر و دستار فکندند

صوفی صفتان خرقه‏ی پندار فکندند++

تا شعشعه‏ی طلعت او تافت ز هر سو

از مشرق جان سر زد، تا عارض جانان++

شد مغرب هستی چو رخ ساقی مستان

زد ساقی مستان پا بر تخت سلیمان++

با خاتم دل، هست سلیمان شدن آسان

فرمان برد آن را که بود بنده‏ی فرمان++

ذرات سماوات و زمین یک دل و یک رو

آنان که ره بندگی دوست سپردند++

بوی همه آلایش، از روی ستردند

چون مردمک دیده، بزرگ، ار همه خردند++

در باختگانند و لیکن همه بردند

صافند ز اوصاف، نه چون صافی دُردند++

داروی همه درد، نه درد همه دارو

چرخند و سپهرند و زمینند و زمانند++

جان دو جهانند و جهان(1) از دو جهانند

بی نام و نشانند و به هر نام و نشانند++

هر جا بنشینند دو صد فتنه نشانند

نادیده و ننوشته ببینند و بخوانند++

پنهان ز کجا ماند، ز ایشان سر یک مو

ز آن سرمه که از عصمت، بر دیده کشیدند++

هر پرده که در سینه‏ی جان بود، دریدند

بی پرده به سر منزل تسلیم رسیدند++

از دیده‏ی جان آن رخ جانانه بریدند

بر سینه‏ی بی کینه‏ی خود باز خریدند++

هر ناوک غم آمد از آن دو خم ابرو

بر درگه عصمت بنهادند ز جان سر++

کردند ز تقوی دل هر شی‏ء مسخر

بستند و گشودند ره ناظر و منظر++

دادند و گرفتند تن و جان منور

چون ماهی در آب و در آتش چو سمندر(2)++

سوزان و غریقند، چه سحر است و چه جادو؟

زندان مجرد که ز تجرید گذشتند++

از خویش و ز بیگانه به تاکید گذشتند

با روی تو از جنت جاوید گذشتند++

در کثرت و از منزل توحید گذشتند

شادان ز غم و بیم و ز امید گذشتند++

آری چه بود پیش رخت روضه‏ی مینو؟

در آینه‏ی عصمت، با دیده‏ی انوار++

دیدند جمال ازل و چهره‏ی دلدار

چون شمس حقیقت شد، بی پرده پدیدار++

پنهان شد و شد از افق غیب نمودار

با دیده‏ی جان دید توان معنی اسرار++

از ما طلبد او دل و ما جان و دل از او

در گلشن ختم رسل از نخل عنایت++

رویید یکی شاخه پر از غنچه‏ی آیت

از قدر و شرف شد صدف دُر ولایت++

انجام بدایت شد، آغاز نهایت

شد همسر سر الله(3) و میزان هدایت++

شاهین الوهیت، زد باز به تیهو

هستی حیات ابد و مادر سرمد++

حی احدی راتبه، سر دل احمد

بحر ازلی جزر و بحار ابدی مد++

سرمایه‏ی جاه و شرف و قدر محمد

شیرازه‏ی راز کتب فرد حد و مد++

اصل صدف گوهر هر یازده لولو

آن جوهر قدسیه که اندر قدس ذات(4)++

چون ارض و سما، تن زد از حمل امانات(5)

شد ذات مقدس را حامل ز کرامات++

آن صورت هر معنی، آن معنی آیات

کشاف مهمات شد و قبله‏ی حاجات++

بر درگه او جن و ملک گرم تکاپو

در سینه‏ی اسرار، عیان عصمت ذاتش++

در مردمک دیده، نهان نور صفاتش

عارف نسراید بجز از اصل حیاتش++

چون دید ز هر طوری(6) طور لمعاتش

تقدیس همه شیی‏ء بود از نفخاتش++

او داده به تن جان و به می رنگ و به گل بو

یا فاطمه، ای خاتمه‏ی مقصد خلقت++

ای قائمه‏ی هستی، ای آیت رحمت

ای خالق قدر و شرف و مالک عصمت++

هر چند عطای تو فزونست به «رفعت»

محتاجم و حاجت طلب ای قاضی حاجت++

نومید نشد از در امید تو هندو

ای مریم دو عیسی، وی طور دو موسی++

ای عصمت یک معتصم(7) و فلک دو دریا

ای شمس یکی برج و یا برج دو جوزا++

لالای دو لولوئی و لولوی دو لالا

روح دو روانی و روان دو هیولا++

تو آب حیاتی و همه خلق جهان، جو

در هر صفتی اعظم اسماء الهی++

اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی

عالم همگی بنده‏ی شرمنده، تو شاهی++

نی غیر تو حصنی(8) نه ملاذی(9)، نه پناهی

محتاج توایم، از ره الطاف نگاهی++

یا فاطمه الزهرا انی بک اشکو(10)

ای دختر پیغمبر، ای همسر حیدر++

ای صادره‏ی اول، در اول مصدر

ای حاصل اسرار ولا آیت اکبر++

ای دُر دو دریا و ای بحر دو گوهر

آن جا که کشد کوکبه‏ی فضل تو لشکر++

کمتر خیَمی(11) آید این گنبد نه تو(12)


1) جهان: جهنده و گذرنده.

2) سمندر: جانوری است که نوشته‏اند پردار است و در آتش نمی‏سوزد.

3) سر الله: از القاب مولای متقیان.

4) قدس ذات: پاکی گوهر.

5) اشارت است به آیه «72» از سوره‏ی احزاب که می‏فرماید: «ما این امانت را بر آسمان‏ها و زمین‏ها و کوهها عرضه داشتیم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، انسان آن امانت را بر دوش گرفت که او ستمکار و نادان بود».

6) طور: طور سینا، کوهی که موسی (ع) بر آن به مناجات می‏رفت، جایگاه وحی بر موسی.

7) معتصم: پناه گیرنده، چنگ زننده در چیزی برای نجات.

8) حصن: پناه‏گاه و قلعه و حصار.

9) ملاذ: جائی که پناه در آن می‏گیرند، پناهگاه.

10) انی بک اشکو: به راستی که من به تو شکایت می‏کنم.

11) خیم: چادر و خیمه‏ها.

12) گنبد نُه تو: نُه طبقه آسمان.