و روی لی عبدالعزیز الجلودی++
و قد کان صادقا مبرورا(1)
عن ثقاه الحدیث اعنی العلائی++
هو اکرم بذا و ذا مذکورا(2)
یسندوه عن ابنعباس یوما++
قال کنا عند النبی حضورا(3)
اذ اتته البتول فاطم تبکی++
و توالی شهیقها و الزفیرا(4)
قال مالی اراک تبکین یا فاطم++
قالت و اخفت التعبیرا(5)
اجتمعن النساء نحوی و اقبلن++
یطلن التقریع و التعییرا(6)
قلن ان النبی زوجک الیوم++
علیا بعلا عدیما فقیرا(7)
قال یا فاطم اسمعی واشکری الله++
فقد نلت منه فضلا کبیرا(8)
لم ازوجک دون اذن من الله++
و ما زال یحسن التدبیرا…(9)
یا بنی احمد علیکم عمادی++
واتکالی اذا اردت النشورا(10)
و بکم یسعد الموالی و یشقی++
من یعادیکم و یصلی سعیرا(11)
1) عبدالعزیز جلودی که راستگو بود و مبرور.
2) از علائی که امین بود و به امانت و بزرگواری مذکور.
3) و او از ابنعباس روایت کند با سند معتبر که روزی بودیم در محضر پیغمبر.
4) فاطمه نزد او آمد گریان و از سوز سینه نالان و نفس زنان.
5) پدرش پرسید: گریهات از چیست؟ گفت:.
6) از زخم زبان و سرزنش زنان.
7) که گفتند: امروز پیغمبر، ترا به علی داد شوهر، که شوئی است درویش و نادار.
8) پیغمبر فرمود: ای فاطمه! بشنو و خدا را سپاس دار! که فضیلتی به تو داد از همه بیشتر.
9) این زناشوئی با رخصت خداست و آنچه از برای بندگان میخواهد بجاست.
10) ای فرزندان رسول! آن روز که روز جزاست اعتماد من به شماست.
11) دوستان شما نیک بختند و شادان، و دشمنانتان بدبخت و در آتش دوزخ سوزان. مناقب، این بیتها را به نام عبدی الکوفی نوشته است، ولی چنانکه مولف الغدیر نویسد: قصیده مفصلی که این بیتها جزء آن است از آن ابن حماد است.