جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در سوگ حضرت زهراء سلام اللّه علیها

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

بتاب ای مه تو بر کاشانه من++

که تاریک است امشب خانه من

بتاب ای مه که بینم روی نیلی++

بشویم در دل شب جای سیلی

بتاب ای مه که تا با قلب خسته++

دهم من غسل، پهلوی شکسته

بتاب ای مه که شُویم من شبانه++

ز اشک دیده، جای تازیانه

بتاب ای مه که تا کلثوم و زینب++

ببیند روی مادر در دل شب

بتاب ای مه حسن مادر ندارد++

حسین من کسی بر سر ندارد

بتاب ای مه گلستانم خزان شد++

به زیر خاک، زهرای جوان شد(1)

بریز آب روان اَسماء، ولی آهسته آهسته++

به جسم اطهر زهراء، ولی آهسته آهسته

ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش++

به ریز آب روان رویش، ولی آهسته آهسته

بُوَد خون جاری ای اسماء هنوز از سینه زهراء++

بنالم زین مصیبت ها، ولی آهسته آهسته

حسن ای نور چشمانم،حسین ای راحت جانم++

بیائید ای عزیزانم،ولی آهسته آهسته

همه خواب و علیّ بیدار، سرش بنهاده بردیوار++

بگرید با دل خونبار، ولی آهسته آهسته

روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او++

بگریم از فراق او، ولی آهسته آهسته

سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود++

کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

طور سینا تجلّی مشعلی از نور شد++

سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود

آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی++

از کجا، پهلوی او را تاب آن آزار بود

گردش گردون دون بین، کز جفای سامری++

نقطه پرگار وحدت، مرکز مسمار بود

صورتش نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه++

روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود(2)


1) از شاعر محترم آقای رضائی.

2) از شاعر محترم آقای کمپانی.