(ترجیع بند)
به دعا دست خود که برمیداشت++
بذر آمین در آسمان میکاشت
به تماشا، ملک نمازش را++
نردبانی ز نور میپنداشت
چه نمازی؟ که تا به قبهی عرش++
برد او را و نردبان برداشت
پرچم دین ز بام کعبه گرفت++
برد و بر بام آسمان افراشت
بسکه کاهیده بود، شب او را++
شبحی ناشناس میانگاشت
خصم بیدادگر ز جور و ستم++
هیچ در حق او فرونگذاشت
تا نینداختش به بستر مرگ++
دست از جان او مگر برداشت؟!
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
دشمن از حد فزون جفا پیشه است++
چکند بعد ازین؟ در اندیشه است
نسل در نسل او حرامی بود++
خصم بدخواه تو پدر پیشه است!
ریشهاش را ز بیخ میکندم++
چکنم؟ دشمن تو بی ریشه است!
به گمانش که جنگل مولاست++
غافل از اینکه شیر در بیشه است
یک طرف نور و یک طرف ظلمت++
یک طرف سنگ و یک طرف شیشه است
دل گل خون ز دست گلچین است++
وانچه بر ریشه میخورد، تیشه است!
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
سخن از درد و صحبت از آه است++
قصهی درد او چه جانکاه است!
راه حق، جز طریق فاطمه نیست++
هر که زین ره نرفت، گمراه است
در محیطی که موج گوهر نیست++
گر خزف جلوه کرد، دلخواه است!
عمر دل کاش ادامهای میداشت++
ورنه این قبض و بسط گه گاه است
در مسیری که عشق میتازد++
تا به مقصود، یک قدم راه است
در بهاران، خزان این گل بود++
عمر گلها همیشه کوتاه است
با غم تو، دلی که بیعت کرد++
تا ابد در مسیر الله است
هر کس آمد، به نیمهی ره ماند++
غم فقط با دل تو همراه است
آنکه در گوش جان او مانده است++
نالههای دل علی، چاه است
اینکه بر لب رسیده، جان علی است++
دل گمان میکند هنوز، آه است!
خون شد، از سینهی تو بیرون ریخت++
حق ز حال دل تو آگاه است
آنکه بعد از کبودی رخ تو++
با خسوف آشتی کند، ماه است
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
ساز غم گر ترانهای میداشت++
آتش دل، زبانهیی میداشت
چون زبان دل آتش افشان بود++
کوه غم گر دهانهیی میداشت
کاش مرغ غریب این گلشن++
الفتی با ترانهیی میداشت
یا علی! با تو بود همسایه++
اگر انصاف، خانهیی میداشت
با تو عمری هم آشیان میشد++
حق اگر آشیانهیی میداشت
آستان تو بود یا زهرا++
گر ادب، آستانهیی میداشت
در زمان تو زندگی میکرد++
گر صداقت، زمانهیی میداشت
گر مزار تو بینشان نبود++
بینشانی نشانهیی میداشت
گر که میزان حق زبان تو بود++
این ترازو زبانهیی میداشت
سینهی خونفشان فاطمه بود++
گر گل خون، خزانهیی میداشت
گر نمیسوخت گلشن توحید++
گلبن او، جوانهایی میداشت
قصهی زندگانی او بود++
گر حقیقت، فسانهیی میداشت
شب اگر داشت دیده، در غم او++
گریههای شبانهیی میداشت
گر غمش بحر بیکرانه نبود++
غم ما هم کرانهیی میداشت
بهر قتلش بجز دفاع علی++
کاش دشمن بهانهیی میداشت
به سر و روی دشمنش میزد++
شرم اگر، تازیانهیی میداشت
شانه میکرد زلف زینب را++
او اگر دست و شانهیی میداشت
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
آتش کینه چون زبانه کشید++
کار زهرا به تازیانه کشید
دشمن دل سیه، به رنگ کبود++
نقش بی مهری زمانه کشید!
آتش خشم خانمانسوزش++
پای صد شعله را به خاک کشید
همچو شمعی که بیامان سوزد++
شعله از جان او زبانه کشید
در میانش گرفت شعلهی کین++
پای حق را چو در میانه کشید
دل او در میان آتش و خون++
پر به سوی هم آشیانه کشید
سوخت بال کبوتران حرم++
کار این شعلهها به لانه کشید!
دامن گل که سوخت از آتش++
شعله سر از دل جوانه کشید!
سینهاش مخزن گل خون شد++
به کجا کار این خزانه کشید؟!
قامتش حالت کمانی یافت++
بسکه بار محن به شانه کشید
سبحه، مشق سرشک او میکرد++
بسکه نقش هزار دانه کشید!
بر رخ این حقیقت معصوم++
نتوان پردهی فسانه کشید
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
گل خزان شد، صفای او ماندهست++
رنگ و بوی وفای او ماندهست
رفت زهرا، ولی به گوش علی++
نالهی ای خدای او ماندهست!
در دل او که بیت الاحزانست++
نالهی وای وای او ماندهست
یا علی گفت و گفت تا جان داد++
این خدایی ندای او ماندهست
بر لب او که خاتم وحیست++
نقش یا مرتضای او ماندهست
زیر این نه رواق گنبد چرخ++
نالهی او، صدای او، ماندهست
رفت و، زیر زبان لیل و نهار++
مزههای دعای او ماندهست
گرچه دستش ز دست رفته ولی++
کف مشکل گشای او ماندهست
دل خبر میدهد به ناله ازو++
گرچه در مبتدای او ماندهست!
در دل ما که کربلای غمست++
نینوایی نوای او ماندهست
که قدم مینهد به خانهی دل++
در دلم جای پای او ماندهست!
نیمه جانی علی به لب دارد++
چکند؟ این برای او ماندهست!
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
تا عقیقست و تا یمن باقی است++
رگههایی ز خون من باقی است!
شهر من تا مدینهی عشق است++
هم اویسست و، هم قرن باقی است
خون من، این زلال جاری سرخ++
در دل لعل، موج زن باقی است
ماند زینب، اگر که زهرا رفت++
بچه شیری ز شیرزن باقی است
گرچه آهسته چون نسیم گذشت++
جای پایش درین چمن باقی است!
تا که نمرود هست، آزر هست++
تا تبر هست، بتشکن باقی است
تا سر کفر و شرک میجنبد++
ذوالفقارست و بوالحسن باقی است
در دل شعله سوخت پروانه++
گریهی شمع انجمن باقی است!
سوخت شمع و، بجاست فانوسش++
از علی نقش پیرهن باقی است!
بر رخ آن فرشتهی معصوم++
اثر دست اهرمن باقی است!
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
رفتی و، زینب تو میماند++
خط تو، مکتب تو میماند
بر کف زینب، این زبان علی++
رشتهی مطلب تو میماند
تا حسینی و کربلایی هست++
زین اَب، زینب تو میماند
از علی دم زدی و، نام علی++
تا ابد بر لب تو میماند
تا ابد در صوامع ملکوت++
نالهی یا رب تو میماند
هم نماز نشستهی تو به روز++
هم نماز شب تو میماند
منصب تو، حکومت دلهاست++
بهر تو، منصب تو میماند
در سپهر شهامت و ایثار++
پرتو کوکب تو میماند
خون تو پشتوانهی دینست++
تا ابد مذهب تو میماند
دل تو میطپد به سینه هنوز++
شور تاب و تب تو میماند
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند
بی تو ای یار مهربان علی!++
شعله سر میکشد ز جان علی
بی تو ای قهرمان قصهی عشق++
ناتمامست داستان علی
عیسی ار چار پله بالا رفت++
دم آخر، ز نردبان علی
در عروج تو از ادب میسود++
سر به پای تو، آسمان علی!
خطبهی ناتمام زهرا کرد++
کار شمشیر خونفشان علی
خواست نفرین کند، که زهرا را++
داد مولا قسم به جان علی!
که ز قهر تو ماسوا سوزد++
صبر کن صبر، مهربان علی!
ذوالفقار برهنهی سخنش++
کرد کاری به دشمنان علی
که دگر تا ابد بزنهارند++
از دم تیغ جانستان علی
با وجودی که قاسم رزق است++
ساخت عمری به قرص نان علی!
بعد او، خصم دون که میپنداشت++
به سه نان میخرد سنان علی
بود غافل که چون بسر آید++
دورهی صبر و امتحان علی
دشمنان را امان نخواهد داد++
لحظهیی تیغ بی امان علی
زینب! ای خطبهی حماسی عشق++
ای به کام علی، زبان علی
باش کز خطبهات زبانه کشد++
آتش خفته در بیان علی
دیدم انصاف را به کوچهی عشق++
سر نهاده بر آستان علی
نسب خویش را جوانمردی++
میرساند به دودمان علی
عشق، چون من ارادتی دارد++
به علی و به خاندان علی
رفت زهرا و اشک از دنبال++
وز پی او روان، روان علی
خرمن او اگر در آتش سوخت++
رفت بر باد خان و مان علی
بازماندهست سفرهی دل او++
غم و دردست، میهمان علی!
راز دل را به چاه میگوید++
رفته از دست، همزبان علی!
آن شراری که سوخت زهرا را++
سوخت تا مغز استخوان علی
قصه را تازیانه میداند++
در و دیوار خانه میداند