جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دریای ولای حق

زمان مطالعه: 2 دقیقه

ای جان جهان آرا، جانها به فدای تو++

وی روح روان بخشای خاک کف پای تو

وی سر نهان در غیب در حلقه‏ی نورانی++

حق از عظمت بگرفت، این مایه برای تو

وی سلسله اسما جمع از موی افشانت++

وی جامعه‏ی حسنا فردی ز سنای تو

لوح و قلم و کرسی، ظاهر ز ضمیر تو++

شمس و قمر و انجم رویش ز ضیای تو

وی نزد حق اندر عرش مهمان عزیز او++

تهلیل، شراب تو، تسبیح، غذای تو

روح القدس و جبریل با سر تو نامحرم++

حق روی سریر قدس شد پرده سرای تو

ای جلوه تو در عرش افکنده ملائک را++

در سجده و می‏خوانند تسبیح و ثنای تو

وی رمز تو در حامیم در لیله‏ی قدر آمد++

تا امر فراگیرند از تو امنای تو

ای کوکب دری را روی تو فروزنده++

صد آیه نو آمد یک پای بهای تو

صد آسیه، صد حوا، صد مریم و صد هاجر++

صد موسی و صد عیسی غلمان و امای(1) تو

انسیه حورائی، یا مام دو نوری تو++

حور و ملک و انسان عکسی ز لقای تو

جنس تو بود نوعی شد منحصر اندر فرد++

فردی چو خدای تو یکتا به خدای تو

یکتا گهر پاک دریای ولای حق++

وان میر غضنفر فر کفوی‏ست برای تو

ای تاج کرامت تو بر تارک پیغمبر++

وی حله ابراهیم در طی عبای تو

سر تو نگینی بود در دست سلیمان را++

کز تخت کشید آصف بلقیس سبای تو

عیسی ز دمت بگرفت روح کلمات الله++

موسی زده اندر طور تکیه به عصای تو

زد بوسه محمد چند بر سینه‏ی پاک تو++

تا سر زده از پشتش مهری ز ولای تو

کاری به خدا کردی در راه رضای حق++

کافلاک کند گردش در راه رضای تو

تسلیم نمودی تو هر گونه قضای حق++

تا گشت قضای حق بر وفق قضای تو

در تاب و شگفتم من کان آتش در چون سوخت؟++

ابواب نبوت را در درب سرای تو

خورشید اگر می‏دید روزی رخ زینب را++

شبنم به گل افشاندی از آب حیای تو

ای شافعه‏ی محشر دل بر مکن از امت++

کز ظلم نماند از ما جز لطف و رضای تو

«صالح» زده بر گردن گر طوق عبودیت++

فاسد نشود هرگز در ملک هوای تو

ای از شب زلف تو در روز پریشانی++

هر عقده شود منحل زان عقده گشای تو

زان سایه که افکنده موی تو به دور عرش++

خصمم نتواند سوخت در ظل لوای تو

با مهر تو و باب و شوی و حسنینت ما++

باشیم به فضل الله باقی به بقای تو

این خاتمه‏ی مدحم بس حسن و صفا دارد++

صد لولو لالا را بسته به صفای تو

من با رخ دلجویت باز از سر نو گویم++

ای جان جهان‏آرا جانها به فدای تو


1) اِمای: کنیزان.