ای جان جهان آرا، جانها به فدای تو++
وی روح روان بخشای خاک کف پای تو
وی سر نهان در غیب در حلقهی نورانی++
حق از عظمت بگرفت، این مایه برای تو
وی سلسله اسما جمع از موی افشانت++
وی جامعهی حسنا فردی ز سنای تو
لوح و قلم و کرسی، ظاهر ز ضمیر تو++
شمس و قمر و انجم رویش ز ضیای تو
وی نزد حق اندر عرش مهمان عزیز او++
تهلیل، شراب تو، تسبیح، غذای تو
روح القدس و جبریل با سر تو نامحرم++
حق روی سریر قدس شد پرده سرای تو
ای جلوه تو در عرش افکنده ملائک را++
در سجده و میخوانند تسبیح و ثنای تو
وی رمز تو در حامیم در لیلهی قدر آمد++
تا امر فراگیرند از تو امنای تو
ای کوکب دری را روی تو فروزنده++
صد آیه نو آمد یک پای بهای تو
صد آسیه، صد حوا، صد مریم و صد هاجر++
صد موسی و صد عیسی غلمان و امای(1) تو
انسیه حورائی، یا مام دو نوری تو++
حور و ملک و انسان عکسی ز لقای تو
جنس تو بود نوعی شد منحصر اندر فرد++
فردی چو خدای تو یکتا به خدای تو
یکتا گهر پاک دریای ولای حق++
وان میر غضنفر فر کفویست برای تو
ای تاج کرامت تو بر تارک پیغمبر++
وی حله ابراهیم در طی عبای تو
سر تو نگینی بود در دست سلیمان را++
کز تخت کشید آصف بلقیس سبای تو
عیسی ز دمت بگرفت روح کلمات الله++
موسی زده اندر طور تکیه به عصای تو
زد بوسه محمد چند بر سینهی پاک تو++
تا سر زده از پشتش مهری ز ولای تو
کاری به خدا کردی در راه رضای حق++
کافلاک کند گردش در راه رضای تو
تسلیم نمودی تو هر گونه قضای حق++
تا گشت قضای حق بر وفق قضای تو
در تاب و شگفتم من کان آتش در چون سوخت؟++
ابواب نبوت را در درب سرای تو
خورشید اگر میدید روزی رخ زینب را++
شبنم به گل افشاندی از آب حیای تو
ای شافعهی محشر دل بر مکن از امت++
کز ظلم نماند از ما جز لطف و رضای تو
«صالح» زده بر گردن گر طوق عبودیت++
فاسد نشود هرگز در ملک هوای تو
ای از شب زلف تو در روز پریشانی++
هر عقده شود منحل زان عقده گشای تو
زان سایه که افکنده موی تو به دور عرش++
خصمم نتواند سوخت در ظل لوای تو
با مهر تو و باب و شوی و حسنینت ما++
باشیم به فضل الله باقی به بقای تو
این خاتمهی مدحم بس حسن و صفا دارد++
صد لولو لالا را بسته به صفای تو
من با رخ دلجویت باز از سر نو گویم++
ای جان جهانآرا جانها به فدای تو
1) اِمای: کنیزان.