جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

درد دل کردن علی برای ابن‏عباس

زمان مطالعه: 4 دقیقه

علّامه‏ی مجلسی (ره) در کتاب بحار از کشف‏الیقین از ابن‏عباس (پسر عموی علی علیه‏السّلام) نقل می‏کند که گفت: من خشم علی (ع) را تحت نظر می‏گرفتم آن هنگام که چیزی را بیاد می‏آورد، یا از خبری هیجان‏زده می‏شد، در یکی از روزها، یکی از پیروانش در شام نامه‏ای برای آن حضرت نوشت، در آن نامه آمده بود که: عمروعاص، عتبة بن ابی‏سفیان، ولید بن عقبه و مروان در نزد معاویه اجتماع کرده و سخن از امیر مؤمنان علی (ع) به میان آورده و از او انتقاد کرده‏اند، و به زبان مردم انداخته‏اند که علی (ع) اصحاب پیامبر (ص) را (با کشتار خود) کم می‏کند، و هر کدام از آنها هر عیبی را که خود به آن سزاوارترند به علی (ع) نسبت داده‏اند».

این نامه وقتی به آن حضرت رسیده بود که به سپاه خود فرمان داده بود که به اردوگاه «نُخَیْلَه» بروند، و در آنجا منتظر بمانند تا آن حضرت به آنها بپیوندد (و از آنجا روانه‏ی جبهه‏ی صفّین که جنگ بر ضدّ معاویه بود حرکت نمایند).

امّا اصحاب، سستی کرده وارد کوفه شدند، و علی (ع) را تنها گذاشتند.

این جریان، امیر مؤمنان را بسیار ناراحت کرد، خبر آن منتشر گردید، من وقتی به آن آگاه شدم، شبانه به درِ خانه‏ی امام علی (ع) رفتم، با قنبر خادم آن حضرت ملاقات نمودم، به او گفتم: خبر امیر مؤمنان چه بوده است؟

قنبر گفت: آن حضرت در خواب است.

ولی آن حضرت سخن قنبر را شنید و فرمود: کیست؟

قنبر گفت: ای امیر مؤمنان! ابن‏عباس است (یا ابن‏عباس خودش گفت: من هستم) ابن‏عباس می‏گوید: امام اجازه‏ی ورود داد، وارد شدم دیدم آن حضرت در گوشه‏ای از بستر خود نشسته، خود را به جامه‏ای پیچیده است، بسیار ناراحت به نظر می‏رسید، عرض کردم: «امشب شما را می‏نگرم در حال خاصّی هستی ای امیر مؤمنان!» (چرا نمی‏خوابی؟)

فرمود: ای پسر عباس، وای بر تو، چشم در خواب است ولی قلب مشغول است، قلب تو پادشاه سایر اعضاء تو است، وقتی که دل نگران شد، خواب از او ربوده می‏شود، اکنون که مرا می‏بینی از اوّل شب تا حال در فکر فرورفته‏ام، فکر در مورد آنچه که گذشته که چگونه در آغاز (بعد از رحلت پیامبر- (ص)) امّت، پیمان خود را شکستند، و نقض عهد بر آنها (با سوء اختیارشان) مقدّر گردید، رسول خدا (ص) در زمان حیاتش به اصحاب خود امر کرد (آنان که به آنها امر نمود) تا بر من به عنوان امیر مؤمنان سلام کنند (و این جریان در غدیر واقع شد) من بعد از رحلت آن حضرت کوشش داشتم که چنین باشم، ای پسر عباس! من بهترین مردم و نزدیکترین آنها به آنها بعد از رحلت پیامبر (ص) هستم، ولی دلبستگی مردم به دنیا و ریاست، اموری را روی هم آورده که برگشته‏اند و دلهایشان را از جانب من برگردانیده‏اند، و از من اطاعت نمی‏کنند.

مؤلّف گوید: آن حضرت در این سخن به شکایت از متجاوزین پرداخت، تا گفتارش به اینجا رسید: ای پسر عباس! اکنون کار من به اینجا رسیده که پسر هند جگرخوار (معاویه) و عمروعاص و عتبه و ولید و مروان و پیروان آنها را با من در یک ردیف قلمداد نموده‏اند، بنابراین من تا کی در تردید بسر برم و بنگرم که امر خلافت و وراثت پیامبر (ص) در دنیا به دست چنین کسانی است که خود را رئیس مردم می‏دانند، و مردم از آنها اطاعت می‏نمایند، و آن رؤساء از اولیاء خدا عیبجوئی می‏کنند، و نسبتهای ناروا به دوستان خدا می‏دهند، و با دروغسازی و کینه‏توزی دیرینه، دشمنی خود را نسبت به آنها آشکار می‏سازند، اصحاب و یاران محمّد (ص) که حافظین و نگهداران اسرار او هستند به خوبی می‏دانند که عموم دشمنان من، در مخالفت با من از

شیطان اطاعت نمودند، و مردم را نسبت به من بی‏اعتنا کردند، و از هوسهای نفسانی پیروی نموده و آخرت خود را تباه ساخته‏اند، بی‏نیاز مطلق، خدا است، و اوست توفیق بخش به راه هدایت و درست.

ای پسر عبّاس! وای بر کسی که به من ستم کرد و حقّ مرا از من بازداشت، و مقام عظیم مرا از من ربود، آنان کجا بودند آن هنگام که من در کودکی که هنوز نماز بر من واجب نشده بود، با رسول خدا (ص) نماز خواندم، در حالی که آنها «بتها» را می‏پرستیدند و از فرمان خدا سرپیچی می‏نمودند، و افروزنده‏ی آتش دوزخ بودند، پس وقتی که هنگام روی برگرداندن (از کفر) و برتافتن روها نزدیک شد، از روی اکراه قبول اسلام کردند، ولی باطن آنها آمیخته با کفر و نفاق بود، به طمع اینکه نور خدا را خاموش کنند، در انتظار رحلت رسول خدا (ص) بودند، و برای پایان یافتن دعوت آن حضرت دقیقه‏شماری می‏کردند، حرص و کینه آنها به جائی رسید که خواستند رسول خدا (ص) را (در مکّه) بکشند، و در «دارالنّدوه» مرکز اجتماع خود برای قتل پیامبر (ص) به مشورت پرداختند.

خداوند در این باره (در آیه 54 آل‏عمران) می‏فرماید:

وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ، وَاللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.

: «دشمنان برای نابودی اسلام نقشه کشیدند، و خداوند (نیز) چاره‏جوئی کرد، و خداوند بهترین چاره‏جویان است».

و نیز می‏فرماید:

یُرِیدُونَ اَنْ یَطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَأْبی اللَّهُ اِلّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ.

: «آنها می‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمی‏خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران کراهت داشته باشند».

ای پسر عبّاس! پیامبر (ص) در زمان حیات خود، آنان را به وحی خدا دعوت کرد، و به آنها دستور داد که با من مُوالات و دوستی داشته باشند، شیطان آنها را منحرف ساخت، با همان انگیزه‏ای که با پدر ما حضرت آدم (ع) دشمنی نمود، به آدم (ع) حسادت ورزید، و همین حسد به ولی خدا، او را مطرود درگاه خدا ساخت و تا ابد به لعن الهی گرفتار گشت، حسادت قریش نسبت به من، بخواست خدا هیچگونه زیانی به من نمی‏رساند:

ای پسر عبّاس! هر کدام از این افراد خواستند رئیس و مُطاع باشند و دنیا به آنها و بستگانشان روکند، هوای نفس و لذّت دلبستگی به دنیا، و پیروی مردم از آنها، آنان را بر آن داشت که حق خدا داد مرا غصب نمایند، اگر ترس آن نداشتم که ثِقْل اَصْغَر (اهل‏بیت و عترت پیامبر-ص) را پشت سر اندازند، و درخت علم را قطع نمایند، و شکوفه‏ی دنیا، و ریسمان استوار خدا، و دژ امین الهی و فرزند رسول خدا (ص) را نابود سازند، مرگ و ملاقات با خدا برای من از شربت آبی که تشنه می‏نوشد، لذیذتر بوده، و شیرین‏تر از خواب خواب‏آلود بود، ولی صبر کردم با اینکه اندوه جانکاه در سینه‏ام انباشته شده، و در ذهنم وساوس جایگزین شد.

فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ.

: «پس صبر جمیل می‏کنم، و از خداوند در برابر آنچه شما می‏گوئید یاری می‏طلبم» (یوسف- 18).

و از قدیم به پیامبران ظلم شد، و اولیاء خدا کشته شدند، و بزودی کافران می‏دانند که عاقبت نیک و خانه‏ی آخرت، از آن کیست(1)

در این هنگام صدای اذان بلند شد و منادی صدا زد: اَلصّلوةُ!.

حضرت علی (ع) فرمود: ای پسر عبّاس!، فراموش مکن، برای من و خودت استغفار کن، خدا ما را کافی است و او نگهبان نیکوئی می‏باشد، و هیچ قوّت و نیروئی جز قوّت و نیروی خدای بزرگ نیست.

ابن‏عباس می‏گوید: از تمام شدن شب و قطع کلام امیر مؤمنان علی (ع) بسیار غمگین گشتم.


1) وَسیَعَلَمَْ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ (رعد- 42).