زمان مطالعه: < 1 دقیقه
شنید گوش دلم مژده از ولادت زهرا++
گشود بلبل طبعم زبان به مدحت زهرا
فضای کعبه منور شد از فروغ جمالش++
صفا گرفت «صفا» از صفای صورت زهرا
خدای اکبر و اعظم نکرده خلق به عالم++
ز نسل حضرت آدم زنی به شوکت زهرا
بجز خدیجهی کبری، که هست مظهر عصمت++
نزاد مادر دیگر زنی به عصمت زهرا
بخوان حدیث کسا و ببین که خالق یکتا++
نموده خلقت دنیا برای خلقت زهرا
نهاده ساره سر بندی به پای سریرش++
ستاده هاجر چون خادمان به خدمت زهرا
چو اوست نور حق، و حق در او نموده تجلی++
به غیر حق نشناسد کسی حقیقت زهرا
ولی چه سود که با این همه جلالت و شوکت++
زمانه بود مدام از پی اذیت زهرا
چنان به درد و مصیبت نمود صبر و تحمل++
که صبر شد متحیر ز صبر و طاقت زهرا