یا علی ای ابن عم خوش خصال++
فاطمه را ساز به شفقت حلال
سیر شدم دیگر از این زندگی++
مرگ بود بهتر از این زندگی
قامتم از بار الم شد کمان++
گلشن عمر دل من شد خزان
مرغ دل افتاده به دام فراق++
روز جدائی شد و شام فراق
شکوه ز امت به پدر میبرم++
سوی پدر دیدهی تر میبرم
تا نگرد حال دل خستهام++
چشم تر و پهلوی بشکستهام
گویمش ای یاور هر ناامید++
محسن شش ماههی من شد شهید
فاطمهات را رخ نیلی نگر++
نیلیاش از ضربت سیلی نگر
حالی ای گشته ز محنت ملول++
چند وصیت به تو دارد بتول
چون که مرا طایر جان شد ز تن++
شب بگشا دست پی غسل من
ای به دل غمزدگان غمگسار++
شب کفنم ساز و به خاکم سپار
تا نشود با خبر از رحلتم++
آنکه به سیلی زده بر طلعتم
تا نشود رهسپر کوی من++
آنکه سیه ساخته بازوی من
تا نشود حاضرم اندر نماز++
آنکه در کین به رخم کرد باز
ره به خود از فعل بد خویش بست++
آنکه به در پهلوی زهرا شکست
ای تو انیس دل بی صبر من++
کن تو ز انظار نهان قبر من
تا نبرد راه مرا بر مزار++
آنکه فکندم به چنین حال زار
یا علی ای ابن عم تا جور++
ای به یتیمان جگر خون پدر
جان تو و جان حسین و حسن++
جان تو و زینب و کلثوم من
با حسنینم ز وفا یار باش++
غمزدگانم را، غمخوار باش
بعد من ای نور دو چشمان من++
جان تو و جان یتیمان من
گر محنی روی کند بر حسن++
از غمش آزرده شود جان من
گر المی روی کن بر حسین++
خون جگر میرودم از دو عین
گر ستمی روی به زینب کند++
روزی اگر هست مرا شب کند
ای ز ازل فخر نبی کرام++
وی به تو دین تا به ابد مستدام
جان حسین و حسن و زینبت++
کن نظری سوی غلام ابت
«رنجیم» و ماندهام از هر کجا++
جز به توام نیست به کسی التجا