در عصر ما تفکر ماتریالیستی، به تفکر جبرگرائی با شکل جدیدی روی آورد و در قالب نوینی آنها را شناساند و از نظر نتیجهگیری نیز
به همان تکیهگاههای دو گروه گذشته، پناه آورد. با این فرق که به سراغ خدایان، و ارواح، و نیروهای غیبی، و سرنوشت محتوم، و قضا و قدر آنچنانی. نرفته بلکه اینبار «خدائی تاریخ را به رخ کشید» و برای تاریخ اصالت قائل شد و در دیدگاه جدید هیستوریسم(1) «اصالت تاریخ» چنین قضاوت کرد که:
الف. سیر جبری تاریخ غیر قابل انسداد است(2)
ب. حرکت جبری تاریخ غیر قابل پیشگیری است.
ج. اگر تاریخ حرکت جبری خود را شروع کند نمیشود کاری کرد.
میبینیم که ماتریالیسم تاریخی، همان باورهای خرافی و جبرگرایانه را مطرح میکند و برای تاریخ اصالت و شخصیت حاکمی قائل میشود که:
اگر حرکت کند یا سیر ارتجاعی را آغاز نماید نمیشود در برابرش ایستاد.
و هر گونه مقاومتی محکوم به شکست است.
میپرسیم:
پس اراده و اختیار انسانها چه ارزشی دارند؟
و وعدههای پیروزی برای چیست؟
و فرمان (کارگران جهان متحد شوید) برای چه صادر میشود؟ جوابی ندارند.
اگر ظهور اسلام و بعثت رسول خدا (ص) و سپس سیر ارتجاعی سران سقیفه و امّت بیتفاوت، همه از سیر جبری تاریخ باشد و پیروزی و شکست نهضتها از جبر تاریخ منشاء گیرد، پس هر گونه وحدت و قیامی، حرکت و پیامی بیارزش است و فایدهای نخواهد داشت زیرا باید منتظر تاریخ و حرکت جبری آن بود تا «حرف آخر را جبر تاریخ بزند».
بنابراین علیه حکومتهای استعماری کاپتیالیسم، و حاکمیتهای خونین مستبدانه کمونیزم، نباید قیام کرد.
در تحلیل و حوادث صدر اسلام، سران سقیفه را نباید به باد انتقاد گرفت، و از کسی شکایت داشت.
باید رفت در کوهها و دشتها تاریخ، و جبر تاریخ را بیدار نموده مورد محاکمه جدی قرار داد!! تا بلکه از خواب بیدار شده و به سر عقل آید و سیر جبری دیگری مطابق میل ما آغاز نماید.
1) historisme.
2) کتاب اصول کمونیزم ص 19 نوشته انگلیس. و ماتریالیسم دیالیک تیک ص 9 ص 19 و 25 نوشه دکتر أرانی. و. منتخبات آثار مارکس ج 1 ص 269. و. کتاب سرمایه ص 550 نوشته مارکس.