جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

به روی شانه‏ها تابوت می‏رفت!

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

گذشته نیمه‏یی از شب، دریغا++

رسیده جان شب بر لب، دریغا

چراغ خانه‏ی مولاست خاموش++

که شمع انجمن آراست خاموش

فغان تا عالم لاهوت می‏رفت++

به روی شانه‏ها تابوت می‏رفت

علی زین غم چنان ماتست و مبهوت++

که دستش را گرفته دست تابوت!

شگفتا! از علی با آن دلیری++

کند تابوت زهرا دستگیری؟!

به مژگان ترش یاقوت می‏سفت++

سرشک از دیده می‏بارید و می‏گفت

که: ای گل نیستی تابوت بویم++

مگر بوی تو از تابوت بویم!

جدا از تو، دل آرامی ندارد++

علی بی تو دلارامی ندارد

چنان در ماتمش از خویش می‏رفت++

که خون از چشم غیر و خویش می‏رفت

که دیده در دل شب بلبلی را++

که زیر گل نهان سازد گلی را؟

ز بیتابی گریبان چاک می‏کرد++

جهانی را به زیر خاک می‏کرد!

علی با دست خود خشت لحد چید++

بساط ماتم خود تا ابد چید

دل خود را به غم دمساز می‏کرد++

کفن از روی زهرا باز می‏کرد

تو گویی ز آن رخ گردیده نیلی++

به رخسار علی می‏خورد سیلی؟

از آن دامان خود پر لاله می‏کرد++

که چون نی بند بندش ناله می‏کرد

علی در خاک زهرا را نهان کرد++

نهان در قطره، بحر بیکران کرد!

گل خود را به زیر گل نهان دید++

بهار زندگانی را خزان دید

شد از سوز درون شمع مزارش++

علی با آب و آتش بود کارش

چنان از سوز دل بی‏تاب می‏شد++

که شمع هستی او آب می‏شد

غم پروانه‏اش بی‏تاب می‏کرد++

علی را قطره قطره آب می‏کرد

چو بر خاک مزارش دیده می‏دوخت++

سراپا در میان شعله می‏سوخت

علی از هستی خود دست می‏شست++

گل خود را به زیر خاک می‏جست

مگر او گیرد از دست علی دست++

که دشمن بعد او، دست علی بست