زمان مطالعه: < 1 دقیقه
ز بعد مرگ بابش بس غمین بود++
زبان حال او گویا چنین بود
پس از مرگ تو ای باب کبارم++
امید زندگی دیگر ندارم
مگر از دخترت زهرا چه دیدی++
که دل یکبارگی از او بریدی؟
کجائی تا غم دل با تو گویم++
که دشمن میزند سیلی به رویم
یکی آزرده از کین بازویم را++
یکی بشکسته از در پهلویم را
ز بس دیدم جفا در نوجوانی++
به تنگ آمد دلم از زندگانی
پس از تو خوار در ایام گشتم++
به هجده سالگی ناکام گشتم