جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

انقلابیون صادق و آرمان ‏طلب

زمان مطالعه: 4 دقیقه

انقلابیون جان بر کف و ایثارگر انقلاب، آرمان‏طلب و فداکارند.

قرآن و اسلام را می‏خواهند.

برای این گروه خدا و اسلام و قرآن اصالت دارد.

زندگی و آسایش.

جان و مال.

دنیا و حکومت دنیا، موضوعیّت ندارند.

اینها طلای سُرخند. هر چه در آتش و مشکلات و سختی‏ها قرار گیرند، ایمان و عشق آنها بیشتر می‏شود.

شکسته نمی‏شوند.

سختی و خستگی نمی‏فهمند.

با هرگونه مشکلی مقابله می‏کنند.

و برای هر مصیبتی آماده‏اند.

در گرماگرم جنگ خدا را و شهادت در راه خدا را آرزو می‏کنند.

مانند امام علی (ع) به دشمن پشت نمی‏کنند.

واژه «فرار» و «گریز» را یاد ندارند.

و تمام زخم‏ها را بر سینه و پیش رو دارند.

و تا آخرین نَفَس دست از پرچم اسلام برنمی‏دارند.

پدید آورندگان انقلابند و عامل اصلی تداوم آن.

خط شکن مقاومند و افشاکننده منافق.

امّا باید پرسید که تعدادشان چقدر است؟ و در هر نهضتی چه مقدار یافت می‏شوند؟

و چقدر باید همه امکانات و عوامل را بکار گرفت تا اینگونه از اُسوه‏های تقوی و مبارزه را تربیت نمود؟

راستی اگر این گروه فراوان بودند؟ و در صحنه سیاسی حضور داشتند؟ می‏گذاشتند:

دختر پیامبر شلّاق بخورد.

و حقّ مسلّم او غصب گردد؟

با سیری در تاریخ نهضت‏ها، و بررسی علل پیروزی و شکست آنها، به این واقعیّت می‏رسیم که پیروزی انقلاب‏های بشری یا الهی، به ایثارگری و شهادت‏طلبی و آرمان‏خواهی این گروه مربوط می‏شود و شکست نهضت‏ها نیز به کمی نفرات و شهادت یا کنار زدن همین دسته از یاوران آگاه، ارتباط پیدا می‏کند و هزاران افسوس که همواره تعدادشان اندک است. که فرمودند: «اِرْتَدَ النّاسَ اِلّا ثَلاثَةَ نَفَر)(1)

و این گُل‏های سرخ همیشه معطّر بوستان تاریخ، و الگوهای همیشه استوار بشریّت، در هر خانواده‏ای و قوم و قبیله‏ای جوانه نمی‏زنند، غالباً از طبقات محروم و مستضعف جوامع بشری می‏درخشند و از نفوذ و قدرت و سرمایه زورمندان و قدرت‏طلبان و رفاه‏زدگان، بی‏بهره‏اند.

در زمین گمنام و در آسمانها معروفند.

اگر نگاه کوتاهی به حوادث پس از پیامبر (ص) بیافکنیم می‏بینیم که این گروه:

یا برده آزاد شده‏اند «چون بلال».

و یا کارگر ساده‏اند «مانند مقداد و سلمان».

در مقابل، صاحبان زُور و زَر، که اگر برخیزند قبیله 10 یا 15 هزار نفری آنان برمی‏خیزند و باغ و املاک و سرمایه‏های کلان دارند، بر ضدّ

خط رسول خدا و عترت و امامت برخواستند(2)

و همه امکانات خود را در اغفال و انحراف امّت اسلامی بکار گرفتند.

دیگر با بال‏های شکسته. مگر می‏شود پرواز کرد؟(3)

و با کمی یاران و نفرات. مگر ممکن است مقاومت نمود؟ اینجا بود که عترت رسول خدا (ص) حفظ اسلام و قرآن را بر جان خویش مقدّم داشتند و همه مصیبت‏ها را به جان خریدند که حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند.

وَیْلایَ فی کُلّ شارِقٍ «از این پس وای بر صبحی که در آن خورشید طلوع می‏کند».

ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ «پناه من از دنیا رفت و بازویم سست شد».

شَکْوایَ اِلی اَبی «شکایت من فقط با پدرم خواهد بود».

وَ عَدْوایَ اِلی رَبّی «و فقط از خدای تعالی یاری می‏طلبم».

اَللّهُمّ اَنْتَ اَشَدّ قُوّة وَ حَوْلاً «پروردگارا! حول و قوّه تو از همگان فزونتر است».

وَ اَحَدّ بَأساً وَ تَنْکیلاً «و سخت‏ترین عذاب کنندگان و عقوبت کنندگانی».

آنگاه امیر مؤمنان (ع) فرمود:

لا وَیْلَ عَلَیْکِ «شایسته تو نیست که وای بر من بگوئی».

اَلْوَیْلُ لِشانِئکِ «بلکه وای بر دشمنی که بر تو ستم نمود».

نَهْنِهی عَنْ وَجْدِکِ یَابْنَةَ الصّفوَةِ «ای دختر برگزیده خدا خویشتن را از اندوه و غضب مانع شو».

وَ بَقِیّةَ النّبُوَةِ «و ای باقیمانده نبوّت».

فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی «من در دینم هرگز سست نشده‏ام».

وَ لا اَخْطَأتُ مَقْدُوری «و از آنچه در حدّ توانائی من است مضایقه نمی‏نمایم».

وَ ما اُعِدّ لَکِ خَیْرٌ مِمّا قُطِعَ عَنْکِ «و در مقابل آنچه از تو قطع کرده‏اند بهتر آن را برایت آماده فرموده است».

فَاحتَسَبِی اللّهَ «پس برای خدا صبر کن (به خدا واگذار).

فَقالَتْ. حَسبِیَ اللّهُ وَ اَمْسَکَتْ «فاطمه زهرا هم فرمود: خدا مرا کافی است (به خدا واگذاردم) آنگاه ساکت شد».


1) اختصاص شیخ مفید ص 127 و 9. و. احتجاج طبرسی. و. قرب الاسناد ص 25.

2) قبیله «أسلم»، پس از تطمیع بزرگانشان چنان در کوچه‏های مدینه جمع شدند که کوچه‏های مدینه گنجایش آنها را نداشت. تاریخ طبری. و نهایة الأرب ج 4 ص 35.

3) تنهائی رهبر معصومابوهیثم نقل می‏کند پس از آنکه امام علی (ع) را با آن وضع دردآلود به مسجد کشاندند و حرکت حریم ولایت را پاس نداشتند امام (ع) از مسجد خارج شد و در سر راه حدود 30 عدد گوسفند مشاهده کرده فرمودندوَاللّهِ لَو اَنّ رِجالاً یَنْصِحُونَ لِلّهِ عَزّ وَ جَلّ وَ لِرَسُولِهِ بِعَدَدِ هذِهِ الشِّیاةُ لاَذِلْتُ اِبنَ آکِلَةِ الدّبانِ عَنْ مُلْکِهِ«به خدا سوگند اگر به اندازه این گوسفندان، مردانی خیرخواه خدا و پیامبر (ص) می‏داشتم ابابکر را از حکومت خلع می‏کردم»- روضه کافی ص 32- بیت‏الاحزان (ترجمه) ص 125.- تروری که ناکام ماندابابکر و عمر در تداوم سیاست‏ها و سرکوبی مخالفان در رابطه با نفوذ اجتماعی امام علی (ع) به این نتیجه رسیدند که امام را ترور نمایند تا دیگر کسی جرئت مخالفت نداشته باشد و این مأموریت شوم را به خالد بن ولید (فرمانده نیروهای ویژه مشرکین در جنگ اُحُد) واگذار نمودند که به هنگام سلام دادن در نماز، آن هنگام که ابابکر می‏گوید (اَلسلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرِکاتُه)، خالد امام را ترور نمایدامّا ابابکر در نماز دچار تردید شد که خالد نتواند مأموریّت را به درستی انجام داده و کشته شود و ماجرای رسوای دیگری پدید آید از این رو قبل از سلام نماز گفتیا خالِد لا تَفْعَل ما اَمَرْتَک السّلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاته(ای خالد، آنچه را که به تو فرمان داده‏ایم اجراء نکن)امام علی (ع) خالد را پس از نماز در دستان و بازوان قدرتمند خود فشردند به گونه‏ای که از درد، فریاد می‏کشید و با خواهش و درخواست عموی بزرگوارش او را آزاد فرمودحال آیا نماز ابابکر درست بود یا باطل؟آیا می‏شود فرمان ترور مسلمانی را صادر کرد و سپس به نماز جماعت ایستاد؟ و آیا در نماز می‏شود فرمان صادر شده را نقض کرد؟ جای خود دارد1. احتجاج طبرسی ص 49:2. علل الشرایع ج 1 ص 182.