نقل شده هرگاه بیماری تب بر امام باقر (ع) عارض میشد، آب سرد بر بدنش میریخت، سپس با صدای بلند میگفت: فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ «ای فاطمه دختر محمّد (ص)».
علّامهی مجلسی در شرح این عبارت میگوید: شاید این ندا از امام باقر (ع) از این رو بوده که آن حضرت میخواسته از نام مقدّس فاطمه (س) برای رفع تب، شفا بجوید.
مؤلّف گوید: من احتمال قوی میدهم: همانگونه که تب در جسم لطیف او اثر داشت، همچنین پوشاندن اندوهش بخاطر مصائب مادر مظلومش، در قلب شریفش اثر
میکرده است، و همانگونه که گرمی تب را بوسیله آب، از بدنش میزدود با یاد مادرش فاطمه (س)، از شدّت اندوه او میکاست، چنانکه انسان اندوهگین با آه سوزان و نفسهای عمیق، از اندوه خود میکاهد، زیرا تأثیر مصائب حضرت زهرا (س) در دلهای فرزندانش، ائمهی اطهار (ع) از بریدن شمشیر و کارد، دردناکتر، و از سوزش آتش سوزاندهتر میباشد، چرا که در شرائطی بودند که تقیّه میکردند و قدرت بر آشکار نمودن مصائب زهرا (س) را نداشتند، از این رو وقتی که نام فاطمه (س) در حضور آنها برده میشد، قلوبشان پر از اندوه میشد بطوری که هر آدم هوشیاری آثار اندوه را از چهرهی آنها مشاهده میکرد.
چنانکه در روایت آمده، امام صادق (ع) به سکُونی (یکی از یارانش) که خدا به او دختری داده بود، فرمود: چه نامی برای او انتخاب نمودهای؟
سکونی عرض کرد: نامش را «فاطمه» گذاردهام.
امام صادق (ع) فرمود: آه! آه!، سپس دستش را بر پیشانی خود گذاشت و اندوهگین نشست…
و قبلاً خاطرنشان شد که وقتی عباس از امیر مؤمنان علی (ع) پرسید: چرا عمر از قنفذ، مالیات نگرفت، همانگونه که از دیگران میگرفت؟!
حضرت علی (ع) به اطراف خود نگاه کرد، و قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود: «برای اینکه از ضربتی که قنفذ با تازیانه به فاطمه (س) زده بود، تشکّر نماید، فاطمه (س) وقتی که از دنیا رفت اثر آن تازیانه، مثل بازوبند در بازویش مانده بود».