جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

افروختن آتش بر در خانه‏ی فاطمه

زمان مطالعه: 3 دقیقه

هنگامی که علی (ع) بی‏وفائی مردم را دریافت، و دانست که یاریش سرپیچی کردند، و به اطراف ابوبکر رفتند، ملازم خانه شد و از خانه بیرون نیامد.

عمر به ابوبکر گفت: چرا برای علی (ع) پیام نمی‏فرستی تا با تو بیعت کند؟، همه‏ی مردم جز علی (ع) و غیر از آن چهار نفر، بیعت کرده‏اند.

ابوبکر دارای رقّت قلب و مدارا بود و در امور دقت بیشتری می‏کرد، ولی عمر سخت‏دلتر و خشن‏تر، بود و زبان تند داشت.

عمر گفت: «قنفُذْ» را به سراغ علی (ع) می‏فرستم، زیرا قنفذ سخت‏دل و تندخو و

بی‏مهر است و غلام آزاد شده می‏باشد و از دودمان عدیّ بن کعب است(1)

ابوبکر، قُنفذ را همراه گروهی به حضور علی (ع) فرستاد، قُنفذ به در خانه علی (ع) آمد و اجازه‏ی ورود خواست، ولی علی (ع) اجازه‏ی ورود نداد، همراهان قنفذ، نزد ابوبکر و عمر که در مسجد با جمعی نشسته بودند آمده و گفتند: «علی (ع) به ما اجازه ورود نداد».

عمر گفت: به خانه‏ی علی (ع) بروید، اگر اجازه نداد بدون اجازه وارد گردید.

آنها به در خانه‏ی علی (ع) آمدند و نخست اجازه‏ی ورود طلبیدند، فاطمه (س) کنار در آمد و فرمود: «من بر شما ممنوع کردم که بدون اجازه وارد خانه‏ی من شوید» (من در زحمت هستم، به خانه‏ی من نیائید.)

باز همراهان قنفذ به نزد ابوبکر و عمر بازگشتند، ولی قنفذ همانجا ماند، همراهان او جریان عدم اجازه‏ی فاطمه (س) را به ابوبکر و عمر ابلاغ کردند.

عمر خشمگین شد و گفت: ما را با امر زنان چه کار است؟!، سپس به اطرافیان خود گفت: هیزم جمع کنید، آنها هیزم جمع کردند و همراه عمر، کنار درِ خانه‏ی زهرا (س) آمدند، و هیزمها را کنار در گذاردند، در آن وقت علی (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) در آن خانه بودند، آنگاه عمر فریاد زد، که علی و فاطمه (علیهماالسلام) صدای او را شنیدند، او در فریادش می‏گفت:

وَاللَّهِ لَتُخْرِجُنَّ یا عَلِیُّ وَ لُتُبایِعُنَّ خَلِیفَةَ رَسُولِ‏اللَّهِ وَ اِلّا اَضْرمْتُ عَلَیْکَ النَّارَ

: «سوگند به خدا ای علی! باید از خانه بیرون بیائی و باید با خلیفه‏ی رسول خدا (ابوبکر) بیعت کنی وگرنه بر خانه‏ی تو آتش برمی‏افروزم.»

فاطمه (س) به عمر فرمود: چرا با ما چنین برخورد می‏کنی؟!

عمر گفت: در را باز کن، وگرنه به شما آتش می‏افکنم.

فاطمه (س) فرمود: آیا از خدا نمی‏ترسی، و وارد خانه‏ی من می‏شوی؟

عمر از آنجا نرفت، و از همراهان خود آتش خواست، و با آن آتش درِ خانه‏ی زهرا (س) را شعله‏ور نمود، سپس در را فشار داد و وارد خانه شد، فاطمه (س) مقابل او ایستاد، و فریاد زد:

یا اَبَتاهُ! یا رَسُولَ‏اللَّهِ: «ای پدر جان ای رسول خدا!»

عمر شمشیر خود را که در نیام بود بلند کرد و بر پهلوی حضرت زهرا (س) زد، ناله‏ی آن حضرت بلند شد یا اَبَتاهُ! (ای پدر جان!)، عمر تازیانه‏ی خود را بلند کرد و بر بازوی زهرا (س) زد، آن حضرت فریاد زد:

یا رَسُولَ‏اللَّهِ لَبِئْسَ ما خَلَفَّکَ اَبُوبَکْرُ وَ عُمَرُ

: «ای رسول خدا! بنگر که بعد از تو، ابوبکر و عمر برخورد بسیار بدی با ما نمودند».

در این هنگام حضرت علی (ع) برجهید و گریبان عمر را گرفت و او را بر زمین کوبید به طوری که گردن و بینی او مجروح شد، علی (ع) تصمیم گرفت که او را به قتل برساند، ناگاه به یاد وصیت پیامبر (ص) افتاد و فرمود: «ای پسر صحّاک سوگند به خداوندی که محمّد (ص) را به مقام نبوّت کرامت بخشید، اگر حکم خدا سبقت نگرفته بود و پیمان رسول خدا (ص) در میان نبود، قطعاً می‏دانستی که نمی‏توانستی وارد خانه‏ی من شوی!»

عمر شخصی را به مسجد فرستاد و از ابوبکر کمک خواست.

جمعی از هواداران ابوبکر آمدند و وارد خانه‏ی علی (ع) شدند.

ناگاه علی (ع) برخاست و شمشیر بدست گرفت.

قنفذ نزد ابوبکر بازگشت، از ترس اینکه علی (ع) به روی آنها شمشیر بکشد، چرا که از دلاوری و رشادت علی (ع) در جنگها، خبر داشت، (و جریان را به ابوبکر گزارش داد).

ابوبکر به قُنفذ گفت: به سوی خانه‏ی علی (ع) برگرد، اگر او از خانه بیرون آمد، او را به اینجا بیاور، و اگر بیرون نیامد، خانه را با کسانی که در خانه هستند، بسوزان!».

قنفذ برگشت و با همراهانش بدون اجازه، وارد خانه علی (ع) شدند، علی (ع) خواست شمشیرش را بردارد، قنفذ پیش‏دستی کرد و شمشیر را ربود… در این هنگام فاطمه (س) به حمایت از علی (ع) به میان آمد، قنفذ تازیه‏اش را بلند کرد و به فاطمه (س) زد.

فَماتَتْ حِینَ ماتَتْ وَ اِنَّ فِی عَضُدِها مِثلَ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ.

: «وقتی که فاطمه (س) بر اثر آن ضربت (پس از مدّتی) از دنیا رفت، آثار شدید آن تازیانه

(مانند بازوبند و دستبند) در بازوی زهرا (س) نمایان بود».(2)

سپس حضرت علی (ع) را به اجبار نزد ابوبکر آوردند، عمر با شمشیر برهنه بالای سر علی (ع) ایستاده بود، همراهان او مانند:

خالد بن ولید، ابوعبیده‏ی جرّاح، سالم غلام آزاد شده‏ی ابوحُذیفه، معاذ بن جبل، مغیرة بن شُعبه، اسید بن حضیر، بشیر بن سعد و سایر مردم که همه‏ی آنها اسلحه داشتند، اطراف ابوبکر را گرفته بودند.


1) قُنفذ (بر وزن هدهد) از قبیله عدی، و پسر عموی عمر بوده است. (مترجم).

2) دُمْلُجْ کقُنْفُذْ شَیْی کالسُّوار «دُملُج (بر وزن هدهد) چیزی نظیر دستبند است» (مجمع‏البحرین- دملج).