جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اعتراض شدید عمر به ابوبکر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

عمر بن خطاب از این سخن، به شدّت عصبانی شد و خطاب به ابوبکر گفت: تو غیر از این گفتار، هیچ سخنی را نمی‏توانی بگوئی، تو فرزند کسی هستی که در جنگها

پیشقدم نبود، و در روزگار سختی و قحطی، سخاوت و بخشندگی نداشت، سُبْحانَ اللَّه! چقدر ترسو و ضعیف هستی و قلب کوچک داری؟!

من آب گوارا و زلالی را در اختیار تو نهادم، ولی تو حاضر نیستی از آن بهره‏مند شوی، و نمی‏توانی از این آب صاف، رفع تشنگی نموده و سیراب گردی، من گردنهای گردنکشان را در مقابل تو خاضع و خم کردم و افراد روشنفکر و سیاستمدار و باتجربه را به اطراف تو جمع نمودم، اگر اقدامات و تلاش من نبود، هرگز چنین موفقیّتی نصیب تو نمی‏شد و مسلّماً علی پسر ابوطالب استخوانهای ترا خورد می‏کرد.

خدا را شکر کن که چنین نعمت مهمی (مقام رهبری) بوسیله‏ی من برای تو فراهم شده است، البتّه کسی که بر منبر رسول خدا (ص) و بجای او می‏نشیند، باید پیوسته سپاسگزار خدا باشد.

این علی پسر ابوطالب است که همچون سنگ سخت، تا شکسته نشود آب از آن منفجر نمی‏گردد، و مانند (اَلْعَیاذُ بِاللَّه) مار خطرناکی است که بدون افسون و نیرنگ، رام نمی‏شود، و مثل درخت تلخی است که هر چه آن را با عسل بیامیزند، میوه‏ی شیرین نمی‏دهد، او شجاعان قریش را کشت، و گردنکشان را سرکوب کرد، در عین حال مطمئن باش، و از تهدیدات او وحشت نکن، و از رعد و برق او، دل ملرزان، من قبل از آنکه او به تو آسیبی برساند، کارش را می‏سازم و مانع سر راهش می‏شوم.