ای دل از نو ساز عشرت کن که شد فصل بهار++
جان نمیگنجد به تن ز این مژده در لیل نهار
از پی تقدیم دیدار گل از کتم عدم++
خیز و ز کاشانه خرگه زن به طرف لالهزار
گو به ساقی تا دهد جام صبوحی پر ز می++
گو به مطرب تا نهد چنگ نوا خوان در کنار
در چنین بزمی نشاط انگیز عشرت خیز اگر++
لاله را بینی نگونسارش بدار از شاخسار
کو نمیگنجد در این هنگامه جز عیش و طرب++
در تو این نبود که هم خونین دلی هم داغدار
سرو را بنگر کز این شادی نمییابد شکیب++
کبک را بنگر کز این بهجت نمیگیرد قرار
مرغ دارد چون نکیسا نالههای دلفریب++
مرغ دارد همچه جیب نفخههای مشکبار
بهر مولود بهین بانوی حورا منزلت++
بهر ایجاد مهین خاتون ختمی اقتدار
زهرهی برج حیا زهرای ازهر فاطمه++
دخت احمد، جفت حیدر، مظهر پروردگار
آنکه از ایجاد او اسرار دین شد مشتهر++
آنکه از دیدار او مقصود حق شد آشکار
احمد ار بی وی بُدی بودی چه بحری بی گهر++
حید ار بی وی بدی بودی چه حسنی بینگار
هر پدر کو را چنین دختر بود گر مصطفی است++
باک نبود گر پسر از وی نماند یادگار
مادر گیتی گر اینسان دختر آرد کاشکی++
هر کجا نطفهی پسر از صلب میکردی فرار
کیست غیر از او که بتواند به تقریب نسب++
گه نماید بر پدر، گاهی به مادر افتخار
نسل او بر اصل احمد، برتر آمد در حسب++
صبر او با فقر حیدر، همسر آمد در عیار
عیسی او را چون حواری بندهی فرمان پذیر++
مریم او را چون جواری بردهی خدمتگزار
تا قبول افتد که بوید خاک درگاهش به چشم++
ساره میگردد بگرد سر، ورا دست آس وار
تا ابدها جر ز هجران خلیل آسوده بود++
در منای مهر او گر نقد جان کردی نثار
فضهاش را یافتی گر فیض خدمت آسیه++
شافع فرعون و هامان بد به هنگام شمار
گر صفورا گرد راهش را نمودی کحل چشم++
لن ترانی چون کلیم او را نگفتی کردگار
خادم درگاه او سلمان اگر بلقیس را++
خواستگاری کردی از وصل سلیمان داشت عار
دست یزدان دوش احمد را شرافت بر فزود++
تا بر او گردد گهی فرزند دلبندش سوار
گر عروس ذات او در حجلهی کتم عدم++
تاکنون بودی نبودی اصل فرع از هفت چار
او سبب شد خلقت حوا و آدم را، بلی++
نخل و نی باید که خرما و شکر آید ببار
گر جمال عصمتش تابان شدی در آینه++
از رخ آئینه با سوهان نمیرفتی غبار
عفتش با مهر اگر نبود چرا از عکس مهر++
رعشه در آب روان جاری بود سیمابوار
تا قیامت آفتاب از مه نماید کسب نور++
ماه را گر گرد نعلینش نشیند بر عذار
وجه استحباب استهلال از آن آمد به شرع++
چون هلال آمد به هیئت قمبرش را گوشوار
گر نبد مفتاح مهرش بهر استفتاح خلد++
خلد میبودی نشیمن جغد را ویرانهوار
بوسهها بر دست او دادی شهنشاهی که بود++
عرش را بر خاک پایش بوسه دادن افتخار
بهر استخلاص آن کورا ز نار آید دخیل++
خویش را در آتش اندازد ملک پروانهوار
رشتهای گر در بهشت از معجرش کردی به دست++
بهر شیطان میگذشت از جرم آدم کردگار
ای مهین خاتون خلد، ای در عصمت را صدف++
ای بهین بانوی دهر، ای بحر رحمت را کنار
بهر ایجاد تو و باب تو و جفت تو حق++
آنچه در نیروی قدرت داشت فرمود آشکار
گر یکی زین هر سه را در پرده پنهان داشتی++
تا بدی در پرده جا در پرده بودی پردهدار
خاصه فخر عالم امکان محمد کز ازل++
اولیا را مرجع آمد انبیا را شهریار
اینکه میگویند مدحش کوچه گویم زانکه هست++
در ثنایش هر وجودی غیر یزدان شرمسار
یا رسولالله، من و مدح تو، حاشا کی سزد++
نسبت نیرنگ افسونگر به وحی کردگار
از «شباب» ای باب احسان روی رأفت بر متاب++
در دو عالم ز آنکه هست از رحمتت امیدوار
تا قناعت گنج مقصود است، تسلیمش کلید++
تا توکل نخل امید است، شکرش برگ و بار
نیک خواهان تو را امروز نیکوتر زدی++
جان نثاران تو را امسال میمونتر، ز پار