روایتکننده میگوید: تا هفت روز بعد از رحلت پیامبر (ص) فاطمه (س) از خانه بیرون نیامد، روز هشتم به عنوان زیارت قبر پیامبر (ص) از خانه بیرون آمد با گریه و ناله به طرف قبر رسول خدا (ص) رهسپار شد، (از شدّت ناراحتی) دامنش بر زمین کشیده میشد، و چادرش بر پاهایش میپیچید، از شدّت گریه و ریزش اشک، چشمهایش چیزی را نمیدید، تا کنار قبر آمد، همین که چشمش به قبر پدر افتاد، از حال رفت و خود را به روی قبر افکند، زنهای مدینه به سوی او شتافتند، آب به صورتش پاشیدند تا اینکه به هوش آمد، آنگاه صدا به گریه بلند کرد و خطاب به پدر گفت:
«قوتم رفت، صبرم تمام شد و بیتاب شدم، دشمنم شاد گردید، اندوه جانکاه مرا میکشد، ای پدر بزرگوار! تنها و حیران و بیکس باقی ماندم، صدایم گرفت، کمرم شکست، زندگیم دگرگون و تیره شد، بعد از تو ای پدر، انیسی در وحشت ندارم، و کسی نیست که مرا آرام کند، سپس با نالهی جانسوز، این اشعار و گفتار را به زبان آورد و گفت: ای پدر جان!
اِنَّ حُزْنِی عَلَیکَ حُزْنٌ جَدیدٌ++
وَ فُؤادِی واللَّه صَبّ عَنِیدٌ
کُلُّ یَوْمٍ یَزیدُ فِیهِ شُجُونِی++
وَاکْتِیابِی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ
یا اَبَتاهُ! مَنْ لِلْاَرامِلِ وَالْمَساکِینِ++
وَ مَنْ لِلاُمَّةِ اِلی یَوْمِ الدِینِ
یا اَبتاهُ! اَمْسَیْنا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ++
یا اَبَتاهُ اَصْبَحْتُ النّاسُ عَنا مُعْرِضینَ
فَاَیُّ دَمْعَةٍ لِفِراقِکَ لا تُنْهَمِلُ++
اَیُّ حُزْنٍ بَعْدَکَ لا یَتّصِلُ
وَ اَیُّ جَفْنٍ بَعْدکَ بِالنَّوْم یُکْتَحَلُ++
رَمَیْتَ یا اَبَتاهُ بِالْخَطبِ الْجَلِیلُ
یعنی: حزن من هر روز در مصیبت تو تازه است، و قلبم به خدا قسم، سوزان و دگرگون است، هر روز اندوه من از مصیبت تو زیاد میشود، و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمیشود.
ای پدر جان! بعد از تو، بیوهزنان و مستمندان به چه کسی پناه ببرند؟ و چه کسی تا روز قیامت (در روز قیامت) به فریاد امّت میرسد؟
ای پدر جان! بعد از تو ما را تضعیف کردند، و صبح کردیم، مردم از ما روی گرداندند!
ای پدر عزیز! کدام اشک است که از فراق تو، روان نیست و کدام اندوه است که بعد از تو، پیاپی نیست؟
و کدام مژگان است که بعد از تو، سرمهی خواب، به او برسد.
ای پدر! امر عظیم بر تو وارد شد.
ای پدر! مصیبت تو اندک نیست، منبر تو بعد از تو در وحشت است، و از محراب تو صدای مناجاتی شنیده نمیشود، ولی قبر تو به خاطر آنکه تو را پوشانده، شاد است، آه! بر روزگار من تا آن هنگام که به تو بپیوندم.
سپس فاطمه (س) نالهی جانسوی کشید، آنگونه که نزدیک بود جانش از بدنش خارج گردد، سپس گفت:
قَلَّ صَبْرِی وَ بانَ عَنّیِ عَزائِی++
بَعْدَ فَقْدِی لِخاتَمِ الانْبِیاءِ
عَیْن یا عَیْنُ اُسْکُبِی الدَّمْعَ سَحّاً++
وَیْکِ لا تَبْخَلِی بِفَیْض الدِّماءِ
یا رَسُولَ الالهِ یا خِیَرَةَ اللَّهِ++
وَ کَهْفَ الْاَیْتامِ وَ الضُّعَفاء
لَوْ تَریَ الْمَنْبَرَ الَّذِی کُنْتَ تَعْلُوهُ++
عَلاهُ الضَّلامُ بَعْدَ الضِساءِ
یا اِلهِی عَجِّلْ وَفاتِی سَریعاً++
قَدْ نَغَضَتِ الْحَیوةُ یا مَوْلائی
یعنی: صبر من تمام شد، و آثار اندوهم آشکار گشت پس از آنکه خاتم پیامبران را از دست دادم.
ای چشم! ای چشم! اشک خود را پیاپی بریز، وای بر تو، آنقدر گریه کن که بجای اشک خون بریزی.
ای رسول خدا، ای برگزیدهی پروردگار و ای پناه یتیمان و ناتوانان.
واه! اگر آن منبری را که بالای آن میرفتی بنگری که پس از نور، ظلمت بر آن نشسته است.
خدایا!، مرگ مرا بزودی به من برسان، چرا که زندگی دنیا بر من تیره و تار شده، ای مولای من.